صفحات

دیباچه

مادران پارک لاله/اسلو(حامیان مادران عزادار ایران/اسلو)در تاریخ سوم بهمن 1388 در اسلو برای حمایت و همراهی با مادران ایرانی شکل گرفت و تا امروز با همه ی فراز و فرودهای خود و تا روز تحقق خواست مادران پارک لاله در ایران ادامه خواهد یافت

ملاقات حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت با آقای "تام کونیگ
Tom Koenigs" رئیس کمیسیون حقوق بشر و کمک های بشر دوستانه پارلمان آلمان

در روز
18 جولای 2012 آقای تام کونیگ برای کتابخوانی و سخنرانی در مورد افغانستان به فرانکفورت دعوت شده بودند. حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت موقعیت را غنیمت دانسته و با تهیه مدارک و گزارش کتبی در مورد مادران پارک لاله ، دستگیری و اذیت و آزار خانواده ها و همچنین در مورد وضع نگران کننده زندانیان بیمار به خصوص در مورد محمد صدیق کبودوند، نرگس محمدی و حسین رونقی ملکی با ایشان صحبت کردیم و گزارشات کتبی را به ایشان تحویل داده شد
ایشان با شنیدن گزارشات حامیان مادران با روی گشاده به آنها وقت دادند و بیش از یک ساعت از نگرانی هادر مورد اعدامها، شکنجه ها، اعتصاب غذاها وعدم رسیدگی پزشکی در مورد زندانیان سیاسی/عقیدتی و همچنین در مورد وضعیت نگران کننده و بلاتکلیف پناهجویان ایرانی در کشورهای همسایه ایران و همینطور در آلمان بخصوص در ایالت بایرن به ایشان گزارش داده و تقاضای کمک کرده شد.
در تاریخ 19 اکتبر 2011 کمسیون حقوق بشر پارلمان آلمان با صدور اطلاعیه ای خواهان آزادی آقای عبدالفتاح سلطانی و کشیش یوسف ندرخانی شده بود و به دلیل افزایش نگرانی ها نسبت به این دو فرد، تام کونیگز از سوم تاه هفتم ژانویه 2012 به ایران سفر کرد و امیدوار بود برای ملاقات با این دو زندانی موافقت رژیم ایران را کسب کند ولی موفق نشد. با اینحال حامیان مادران از ایشان تقاضا ی تلاش دوباره برای نجات جان دیگر زندانیان را کردند.

محمد صدیق کبودوند: فعال کرد و دبیر کل سازمان حقوق بشر کردستان از سال 2007 به خاطر تهیه گزارش از شکنجه در زندان های ایران و نقض حقوق بشر در کردستان در زندان اوین به سر می برد و در سال 2008 به اتهام واهی اقدام علیه امنیت ملی به 11 سال زندان محکوم شد. ایشان بیش از 5 سال بدون مرخصی در بازداشت بوده است و به گفته همسرش فقط در چند نوبت توانسته است ملاقات‌هایی چندساعته با فرزند بیمارش داشته باشد.
آقای کبودوند بیمار است و به مراقبتهای پزشکی نیاز مبرم دارد اما وزارت اطلاعات بارها با درخواست پزشکان جهت مداوای وی در خارج از زندان مخالفت کرده و اخیرا نیز با درخواست وی جهت مرخصی برای پیگیری درمان پسرش مخالفت کرده است. آقای کبودوند در اعتراض به نادیده گرفتن حقوق انسانی اش امروز 20 جولای 2012 در بیست و ششمین روز اعتصاب غذای خود به سر می برد و در نامه‌ای اعلام کرده است که تا وقتی برای ملاقات با فرزند بیمارش به او مرخصی داده نشود، به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد.
نرگس محمدی:
فعال حقوق بشر و نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر، بیش از دو ماه است که به دست نیروهای امنیتی بازداشت شده و طبق اظهارات مسئولان امنیتی برای گذراندن ۶ سال حبس روانه زندان شده است. خانم نرگس محمدی در سال 2010 در زندان به بیماری عصبی فلج عضلانی مبتلا شده و نیازمند رسیدگی ویژه پزشکی است. خانواده ایشان در ملاقات اخیری که روز 25 ماه می‌2012 با وی داشته‌اند، وضعیت جسمی این فعال حقوق بشر را بسیار نگران کننده گزارش کرده‌اند. در آن ملاقات خانم نرگس محمدی، قادر به راه رفتن نبوده است
خانم نرگس محمدی بر خلاف قوانین ایران بعد از چند روز که در زندان تهران بودند به زندان زنجان تبعید شد تا بقیه دوران محکومیت خود را درزندان این شهرستان که شرایط و امکانات مناسبی ندارد سپری کند. در زندان زنجان ایشان در بند زندانیان عادی نگهداری می‌شود. مجموعه این موارد سبب فشار مضاعف و بد‌تر شدن وضعیت جسمی وی شده است.
حسین رونقی ملکی: در تاریخ 22 آذر ماه سال 1388 در منزل پدری‌اش در شهر ملکان تبریز همراه برادرش بازداشت و یک روز بعد از آن به بند 2 الف سپاه در زندان اوین منتقل شد. رونقی مانند بسیاری از دیگر زندانیان سیاسی در ایران از حقوق ابتدایی خویش حتا برای رسیدگی پزشکی محروم بوده است.
خانواده آقای رونقی می گویند که او هم‌اکنون دچار نارسایی حاد کلیه است حسین رونقی ملکی، جوانی بیست و شش ساله است که جزو اولین و جوانترین وبلاگ‌نویس‌هایی بود که سانسور اینترنتی حاکمیت را به چالش کشید. امروز او در زندان مخوف اوین، حبسی ۱۵ساله را می‌گذراند. سلامت او نیز به دلیل داشتن عفونت کلیوی به خطر افتاده است و از حدود دوسال و نیم پیش بدون مرخصی در زندان به سر می برد. در پی وخامت حالش در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفت و پس از گذشت یک هفته و با وجود هشدار صریح پزشکان مبنی بر نیاز وی به مراقبت های ویژه در بیمارستان، این وبلاگ نویس زندانی به بند ۳۵۰ زندان اوین بازگردانده شد.

به گزارش کلمه، پزشکان تاکید کرده بودند که این عمل جراحی، سنگین و حساس بوده و برای جلوگیری از عفونت، به مراقبت های ویژه نیاز دارد و بر این اساس، ادامه درمان در خارج از زندان را به دلیل امکان عفونت و خون ریزی در زندان توصیه کرده بودند.
آقای تام کونیگ از وجود گروههای حامیان مادران در شهرهای مختلف ابراز خشنودی کردند و قول دادند که همچنان به تلاش خود برای دفاع از حقوق بشر، چه در ایران یا در آلمان ادامه خواهد داد وتلاش خود را در رسیدگی به موارد ذکر شده در گزارشات خواهند کرد.
با تشکر از آقای تام کونیگ که وقت صحبت دادند با اینکه از قبل با ایشان هماهنگ نشده بود.
https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif
به امید آزادی همه زندانیان سیاسی وعقیدتی
حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت
برای سال سوم
وقتی به آن چه در این سه سال گذشت فکر می کنم آمیزه ای از احساسات مختلف درونم را پر می کند. در ابتدا چقدر امیدوار بودم. چه شادی عمیقی قلبم را آکنده بود. مدام به فکر آینده و ساختن وطن و تلاش برای پیشرفت آن بودم. وجود مردمی که با اراده و جدیت پیگیر خواسته شان بودند امید را بیشتر در من پرورش می داد. به نظر می رسید جامعه واقعا به بلوغ رسیده و خواهان تغییرات اساسی است. حق خود را که در این سی و چند سال با بخل و تنگ نظری از او دریغ کرده اند می خواهد و در این خواست پیگیر و راسخ است. همه را می دیدم از کسانی که برای دفاع از این انقلاب و آرمان های اولیه ی آن در سال های جنگ صدمات جبران ناپذیری دیده بودند تا آنانکه عزیزانشان را این انقلاب و سواران بر موج آن به طرزی وحشیانه از بین برده بودند. همگی درد داشتند. همه معترض بودند. آنان سکوت و تحمل سال ها بیعدالتی و ظلم را اینک به این شکل زیبا جبران می کردند. اما دریغ و افسوس که این اعتراضات انسانی و آرام با واکنشی کاملا نامتناسب روبرو شد و حکومت که خود میدانست مدت هاست در بین مردم جایی ندارد برای حفظ قدرت و ماندن بر اریکه ی فرمانروایی ظالمانه اش باز به سرکوب ددمنشانه و کشتار جوانان و مردم سرزمین مان مشغول شد. اگر در سال های قبل به صورت مخفیانه در زندان ها یا با اجیر کردن آدمکشان حرفه ای در خارج از زندان ها مخالفان و دگراندیشان را از سر راه برمی داشت این بار به صورتی بی پروا و علنی به کشتار و سرکوب آنان و حتی مردم عادی پرداخت تا به خیال خود زهر چشمی بگیرد که دیگران حتی خیال ایستادگی را نیز از سر به در کنند.
برای ایجاد ارعاب به دستگیری های گسترده از بین اقشار مختلف مردم پرداخت. در زندان ها با وقاحت تمام و به طور گسترده اقدام به اعمالی که همواره در خفا انجام می داد مثل تجاوز به زندانیان و شکنجه های وحشیانه ی جسمی و روحی آنان نمود. غافل از این که گرچه امیدهای بسیاری را به یاس مبدل می کند ولی هرگز نخواهد توانست برای همیشه و یا حتی مدتی طولانی مردم را ساکت کند.
این بار به مدد رسانه های جمعی متنوع هر عمل غیر انسانی او مثل اعدام مخالفین- کشتار خیابانی آنان و رفتار سبوعانه ای که بر زندانیان روا می دارد در ظرف مدتی بسیار کوتاه جهانی می شود. بله این بار دیگر خانواده های جانبختگان مجبور نیستند مثل خانواده های دهه شصت خون دل بخورند و صدایشان در نیاید و کسی از دردشان نپرسد. این بار مادران کشته شدگان هزاران بلندگوی بیدار و آگاه دارند. لااقل می توانند درد جبران ناپذیر کشته شدن یا آسیب های عمیق دیگر را که در زندان ها یا سرکوب های خیابانی بر فرزندانشان رفته است به گوش دیگران برسانند,این خود تسلی بزرگی است,بدانی که تنها نیستی و افراد بسیاری چشم و گوش به تو دارند.
بله این بار تعدادمان بسیار است ولی باید هم کاری کنیم باید به هم ایمان بیاوریم و بدانیم که اگر با هم باشیم هر چند با ایده های متفاوت ولی می توانیم پیروز شویم. حکومت می داند که دوامش در پراکندگی ماست. ما باید همدیگر را بشناسیم. باید به عقیده و فکر هم احترام بگذاریم. باید به همدیگر مجال ابراز عقیده بدهیم. باید تحمل شنیدن حرف مخالف را در خودمان تقویت کنیم. باید به دنبال راهی برای نزدیک شدن شیوه عمل مان باشیم. این رمز پیروزی ماست. تمرین دموکراسی از طرف فرد فرد ما و اجرای آن در عمل.نباید به دنبال ناجی بگردیم. نباید تمام امور را به شخص یا گروهی بسپریم. نباید خود را کنار بکشیم. باید هر نفر خود را مسئول کار و نقش اجتماعی خود بدانیم. خلاصه این که کار بسیار سختی در پیش داریم: تمرین و جایگزینی دموکراسی در یک پیش زمینه فکری و روانی دیکتاتوری که مدت هاست بوی مرگ از آن به مشام می رسد. چه زیباست لحظه ی تحقق این آرزو و دوباره چه رویاهایی را در من بیدار می کند.


لیلا سیف اللهی