صفحات

دیباچه

مادران پارک لاله/اسلو(حامیان مادران عزادار ایران/اسلو)در تاریخ سوم بهمن 1388 در اسلو برای حمایت و همراهی با مادران ایرانی شکل گرفت و تا امروز با همه ی فراز و فرودهای خود و تا روز تحقق خواست مادران پارک لاله در ایران ادامه خواهد یافت

حامیان مادران پارک لاله اسلو و حقوق بشر ایران آکسیون دفاع از حقوق شهروندان بهائی











شنبه 28.07.2012 از ساعت 13 – 14 مقابل پارلمان اسلو

حکومت اسلامی ایران از همان آغاز در صدد آن بوده است که بااعمال فشار و آزارهای متناوب به شهروندان بهایی آنها را مجبور به ترک وطن یا ترک عقیده کند.

این روزها باز هم ساعتهای بسیار پراضطرابی را میگذرانند.

مجازات اعدام باردیگر سایه تهدید ا آمیزش را بر فراز سر تعداد دیگری از
فرزندان آزاده سرزمین ما گسترده است .

ما حامیان مادران پارک لاله اسلو و حقوق بشر ایران شاخه اسلو رفتار غیر انسانی جمهوری اسلامی با زندانیان سیاسی/ عقیدتی را محکوم میکنیم و خواستار آزادی بی قید وشرط آنها هستیم

با احترام به همه پرچمها ی گروه های مختلف, از آوردن هر گونه پرچم با لوگو بغیر از آرم مادران پارک لاله خود داری فرماید.
 


اکسیون حمایت از محمد صدیق کبودوند / اسلو / 21.07.2012


حامیان مادران پارک لاله اسلو و حقوق بشر ایران/اسلو ضمن حمایت از خواست های قانونی آقای محمد صدیق کبودوند، و اذعان به نقض مسلم حقوق بشر در ایران، خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط این زندانی سیاسی و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی است.
جمهوری اسلامی ایران مسئول جان تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی است.

حکم ناعادلانه منصوره بهکیش و دیگر مادران پارک لاله را لغو کنید!



Written By Unknown on 7/14/2012 | 21:59


این روزها، با افزایش فشارهای خارجی بر جمهوری اسلامی، شاهد گسترش سرکوب بیشتر فعالان سیاسی، حقوق بشر، زنان، کارگران، دانشجویان و خانواده های جان باختگان و زندانیان سیاسی هستیم.

در راستای این موج گسترده فشار ها، منصوره بهکیش از خانواده جان باختگان دهه 60 و از مادران پارک لاله؛ در شعبه 15 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی و در مرحله بدوی به اتهام " اجتماع و تبانی بر علیه امنیت ملی از طریق تشکیل گروه مادران عزادار" و "تبلیغ علیه نظام" به چهار سال و شش ماه حبس تعزیری محکوم شده بود. این حکم در مرحله تجدید نظر در شعبه 54دادگاه انقلاب مورد بررسی قرار گرفت و اتهام تبلیغ علیه نظام در اتهام دیگر ادغام و به چهار سال حبس محکوم شد که مدت سه سال و شش ماه آن برای مدت 5 سال به تعلیق در آمد و مدت شش ماه از آن تعزیری و قابل اجراست و هر لحظه خطر دستگیری وی را تهدید می کند.

این حکم در واقع پاسخ دادخواهی این خانواده و سایرخانواده های کشته شدگان 33 سال گذشته است تا بتوانند بدین وسیله این خانواده ها را وادار به سکوت کنند تا شاید در ورای این سکوت، مانع شکل گیری و رشد و توسعه دادخواهی در جامعه شوند.

منصوره بهکیش، تنها به جرم دادخواهی و حمایت از خانواده هایی که فرزندانشان را از دست داده اند، به زندان محکوم شده است. حکم صادره زندان برای وی به جهت ایجاد فضای ترس و وحشت و وادار کردن بیشتر خانواده ها به سکوت است. سکوتی که در دهه 60 بر مردم مستولی شده بود و این سکوت بدترین شکنجه برای خانواده های جان باختگان در آن دوران بود، ولی دیگر زمانه عوض شده است و جمهوری اسلامی نمی تواند با ایجاد فضای رعب و وحشت، خانواده ها را به سکوت وادار کند. ممکن است با تهدید یکی را بترساند، ولی دهها تن دیگر سر بلند می کنند و خواهان پاسخ گویی می شوند. پاسخ گویی ای که راه گریزی بر جنایات حکومت اسلامی نیست و به پایه ای ترین خواسته های خانواده های جان باختگان قدیم و جدید تبدیل شده است.

حاکمان جمهوری اسلامی باید به هوش باشند و از تاریخ و سرنوشت دیکتاتورها درس بگیرند. سرنوشت دیکتاتورهای آرژانتین درس مهمی را به آنها یادآوری می کند، که جنایت مشمول زمان نمی شود. آنان به چشم خود می بینند که چگونه پس از پنجاه سال، دیکتاتورها محاکمه و محکوم شدند و جز این راه گریزی نیست و تمامی عوامل جنایات صورت گرفته در جمهوری اسلامی، دیر یا زود در پیشگاه مردم محاکمه و مجبور به پاسخگوی می شوند.

ما مادران پارک لاله، ضمن محکوم کردن حکم ناعادلانه منصوره بهکیش، از مردم شریف و آزاده ایران و همه نهادهای حقوق بشری بین المللی به ویژه آقای احمد شهید، گزارش گر ویژه حقوق بشر در ایران می خواهیم که از همه ابزارهای خود برای جلو گیری از اجرای این حکم ناعادلانه استفاده کنند و جمهوری اسلامی را برای لغو این حکم و سایر احکام حامیان مادران پارک لاله تحت فشار قرار دهند.

ما مادران پارک لاله یک بار دیگر ضمن تاکید بر سه خواست همیشگی خود، اعلام می کنیم که این حکم و سایر احکام مادران، نه تنها اراده ما را برای پیگیری خواست های دادخواهانه و به حق مان متزلزل نمی کند، بلکه عزم ما را در عهدی که با مردم برای رسیدن به خواسته های مان بسته ایم، مصمم تر و پایبندی مان را بیشتر می کند.


مادران پارک لاله ایران

23 تیر 1391

مادر شبنم سهرابی در دیدار با جمعی از مادران پارک لاله:

پس از 17 روز فهمیدم دخترم در پزشکی قانونی کهریزک است. هیچ کس جواب مرا نداد و در نهایت گفتند بیا دیه ات را بگیر و برو پیرزن!



مادران پارک لاله : دیروز 13 تیرماه، با تعدادی از مادران به دیدار مادر شبنم سهرابی رفتیم، شبنم زنی 34 ساله و مادر دختری خردسال بود و اکنون این کودک در دنیایی که خشونت جای مهرورزی را گرفته است، تنها مانده است. شبنم زنی زحمتکش و جسور بود و یک ماشین پراید سفید داشت که با آن کار می کرد ، او راننده سرویس مهد کودک بود.

خانه بسیار ساده و کوچک بود و در گوشه ای از آن عروسک های خاک خورده نگین دختر شبنم، توجه همه را جلب می کرد و دل آدم را به درد می آورد. نگین در خانه نبود و گویا خانواده ای نگهداری او را به عهده گرفته اند.

رفتیم تا شاید مرهمی باشیم بر دل مادری داغدار که دختر جوانش را از دست داده و کودکی بی مادر برایش باقی مانده است. حال و احوالپرسی مرسوم را به جا آوردیم و خواستیم کمی برایمان از جریان کشته شدن جگرگوشه اش بگوید. همه با صمیمیت کنار هم نشستیم و منتظر کلام مادر، مادر شروع به حرف زدن کرد.

مادر شبنم سهرابی

"شبنم را زیر ماشین نیروی انتظامی له کردند (مشاهده ویدئو) و کشتند ولی علت مرگش را نوشتند برخورد با جسم سخت " خبر فاجعه بار است و مادر با همه سنگینی غمی که بر دلش خانه کرده است، از آن روزها می گوید، از زمستان 88، از روز عاشورایی که حاکمان اسلامی با باتوم و گاز اشک آور و اسلحه و تمامی تجهیزات، علیه مردمی با دست های خالی، انسان هایی آزادیخواه که برای گرفتن ابتدایی ترین حقوق خود، به خیابان آمده بودند، اعلام جنگ دادند و به وحشیانه ترین شکل ممکن به مردم بی دفاع حمله کردند.

مادر می گوید" مگر روز عاشورا خون ریختن حرام نیست؟ در این روز حتی اگرجنگ هم باشد، می گویند مسلمانان آتش بس می دهند. پس چگونه دختر عزیز مرا که برای همراهی با مردم به خیابان رفته بود، به خاک و خون کشیدند؟ چگونه پلیس یک کشور که باید امنیت را برای مردم برقرار کند، مردم را در خیابان می کشد؟ ولی هیچ کس پاسخ گو نیست. دخترم را مردم دیدند که ماشین نیروی انتظامی از رویش رد شده بود. همه این صحنه را دیدند، ولی مسئولین قبول نمی کنند و می گویند بیا دیه بگیر برو!

اگر شما نکشتید، اگر به دستور شما نبود، پس چرا می خواهید دیه بدهید؟ مادر شبنم می گوید بعد از دو روز فهمیدم که دخترم کشته شده است. چون خانه های ما از هم دور بود. شبنم غرب تهران بود و ما در شرق بودیم.

شبنم روز عاشورا به همراه دخترش و یکی از دوستانش به خیابان می رود. آن روز اعتراضات شدید بود و شبنم را در خیابان شادمان زیر ماشین نیروی انتظامی له می کنند و می کشند. آخر به چه جرمی؟ سیدعلی حبیبی، برادر زاده موسوی نیز در همین حوالی تیر می خورد.

آری آن روز نه تنها شبنم، بلکه چندین نفر را به همین شکل در مناطق دیگر تهران می کشند. امیرارشد تاجمیر، شاهرخ رحمانی و شهرام فرج زاده که توسط ماشین نیروی انتظامی زیر گرفته و کشته می شوند و چندی نفر دیگر از جمله مصطفی کریم بیگی را به ضرب گلوله می کشند.

مادر شبنم می گوید: دوستش به دنبال شبنم به چند بیمارستان رفت، ولی جوابی ندادند و گفتند باید خانواده اش بیاید. خلاصه دوستش به کمک نوه ام هر طور بود خانه ما را پیدا می کند. ولی ما سه ماه بود از آن خانه رفته بودیم. به خانه خواهرم میروند و دوستش جریان را می گوید.

خواهرم زنگ میزند بیا خانه ما، من اول نمی خواستم بروم خلاصه به اصرار خواهرم رفتم و دیدم نوه ام انجاست، ولی از مادرش خبری نیست و همه هم ناراحت هستند. خلاصه ماجرا را گفتند و من دیگر نفهمیدم چه شد و چه بر ما گذشت که توان گفتنش نیست.

به بیمارستان رفتیم، ما را از این بیمارستان به آن بیمارستان فرستادند، به کلانتری شادمان و چند کلانتری دیگر رفتیم و به همه جا سر زدیم، عاقبت پس از 17 روز فهمیدم دخترم در پزشکی قانونی کهریزک است. بعد به ما زنگ زدند که برای تحویل و دفن جنازه بیایید و مرا به کهریزک بردند و بقیه به بهشت زهرا رفتند و منتظر شدند.

یک جنازه آوردند به من گفتند این دخترت است، گفتم رویش را باز کنید این دختر من نیست، شبنم هیکلی و چاق بود و دیدم یک پسر جوان است که بعدا فهمیدم مصطفی کریم بیگی بوده و بعد یک جنازه دیگر آوردند، دیدم هیکلش مثل شبنم است ولی نامردها نگذاشتند درست ببینمش تا چشمم به صورتش افتاد،کیسه را بستند، البته تا این کارها انجام شود، چهار بعد از ظهر شده بود. خواهرم از بهشت زهرا زنگ زد گفت هوا تاریک شده و همه رفته اند، فقط ما چند نفر مانده ایم. من هم به یکی از ماموران گفتم بهشت زهرا تاریک شده و همه رفته اند، پس کی میخواهید بروید؟ گفت ما خودمان می دانیم و به موقع می رویم.

یکی از مادران پرسید، شما تنها رفتید؟ پدر شبنم همراه شما نبود؟ مادر گفت من از پدر شبنم هفت ماه پیش جدا شده بودم و پدرش خبر نداشت. من به همراه دخترانم و خواهرانم دنبال کارهایش رفتیم. خلاصه آمبولانس راه افتاد و رفتیم بهشت زهرا قطعه 86، همه جا تاریک بود. می گویند جنازه را شستیم ولی می دانم دورغ گفتند، چون 5 دقیقه هم طول نکشید.

خلاصه ما را روی قبری بردند و یک لامپ روشن کردند و یکدفعه دیدیم تعداد زیادی که از خودشون بودند دور ما حلقه زدند، خواهرم گفت بگذارید ما رویش را ببنیم. کمی رویش را کنار زدند و زود جمع کردند و نگذاشتند من ببینم. گفتند کافیه! خلاصه جنازه را دفن کردیم و کسی هم خبردار نشد. ما را تهدید کردند که مبادا سر و صدا کنید و مراسم بگیرید. روز سوم مراسم نگرفتیم، ولی کمی غذا درست کردیم و پخش کردیم .

خلاصه چندین بار رفتم این دادگاه و آن دادگاه، با مادران دیگر رفتیم. خانوادهای زندانیان همه می آمدند. ولی تا به حال کسی جوابی به ما نداده است. البته آن روزهای اول از دفتر اطلاعات زنگ زدند و من را خواستند، رفتم توی خیابان ولیعصر چند نفر نشسته بودند گفتند چی شده، من هم تمام ماجر را گفتم. آنها هم تهدید کردند که بهتر است ساکت باشی.

مگر چه می خواستند که پاسخ شان کشتن بود. هیچ کس جواب مرا نداد. مگر من مادر نیستم، حتی بدیدن آقای دولت آبادی رفتم، اصلا محل نگذاشت و با اخم پرسید چه می خواهی؟ گفتم دخترم کشته شده. من می خواهم بدانم چرا؟ گفت کی دخترت را کشته؟ گفتم ماشین نیروی انتظامی در روز عاشورا. گفت کی این حرفها رو زده؟ گفتم همه مردم که دیدند. گفت خب حالا چکار کنیم، بیا دیه ات رو بگیر برو پیرزن. گفتم دیه نمی خواهم.

هنوز از خود میپرسم چرا؟ مگر دختر من یا بچه های دیگر چه گناهی کرده بودند؟

زندان را با افتخار تحمل می کنم!

Written By مادران پارک لاله ایران on 7/03/2012 | 15:11

گفته ژیلا کرم زاده به نقل از خواهرش:

زندان را با افتخار تحمل می کنم!


روز آنلاین/فرشته قاضی: خانواده ژیلا کرم زاده مکوندی در مصاحبه با "روز" گفتند که این حامی مادران عزادار با افتخار، محکومیت زندان خود را سپری میکند.

ژیلا کرم زاده مکوندی، هنرمند، شاعر و حامی مادران عزادار ۱۹ بهمن ۸۸ در منزل خود بازداشت و پس از ۳۴ روز با کفالت ۵۰ میلیون تومانی آزاد شد. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، خانم کرم زاده مکوندی را به ۴ سال حبس تعزیری محکوم کرد؛ حکمی که در دادگاه تجدید نظر به دو سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی که تا۵ سال قابل اجراست تبدیل شده است.وی در حال حاضر در زندان اوین در حال سپری کردن محکومیت خود است.

سارا کرم زاده مکوندی، خواهر او به روز میگوید: خواهر من تنها به دلیل همدردی با مادرانی که فرزندانشان کشته شده اند در زندان است؛ او هیچ جرمی مرتکب نشده.

او می افزاید: ژیلا در بند زنان زندان اوین در کنار زندانیان سیاسی زن است و میگوید "من افتخار میکنم لیاقت این را دارم که در کنار این دوستان باشم و خوشحال ام که در کنار آنها هستم".

او که روز گذشته با خواهرش در زندان اوین ملاقات کرده، وضعیت روحی و جسمی او را خوب توصیف میکند و میگوید: ژیلا همیشه می گوید من ناراحت نیستم از اینکه زندان هستم و با افتخار دوسال حکم ام را میکشم. او روحیه خیلی خوبی دارد و در زندان هم به فکر مادرانی است که فرزندان و عزیزانشان را از دست داده اند.

از خانم کرم زاده می پرسم:خواهرتان از زمان بازداشت به مرخصی نیامده آیا در این زمینه درخواستی کرده اید؟ میگوید: بله خود ژیلا درخواست داده اما تاکنون جوابی نداده اند.

او می افزاید: باید از ژیلا تقدیر کنند نه اینکه او را به زندان ببرند.

ژیلا کرم زاده مکوندی، پیش از بازداشت در مصاحبه با روز درباره اتهاماتی که مبنای صدور حکم زندان برای او و دیگر حامیان مادران عزادار شده گفته بود: یکی از اتهامات، تشکیل "مادران عزادار" است؛ می گفتند شما این گروه را تشکیل دادید. گفتیم که چنین چیزی صحت ندارد چون مادران عزادار اصلا گروه یا تشکیلاتی نیستند که رهبر یا لیدری داشته باشند، یک عده مادران داغداری هستند که به صورت خودجوش به پارک لاله آمدند.

او همچنین گفته بود:اتهام دیگر تبانی و تجمع علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام است. غیر از این در سالروز تولد اشکان سهرابی در بهشت زهرا و بر مزار اشکان، من قطعه شعری در همدردی با مادر اشکان سروده بودم و خواندم که این را نیز یکی از اتهامات من عنوان کرده اند؛ حتی قاضی مقیسه در دادگاه به من گفت آن موقع که شعر را خواندی و برایت کف زدند فکر کردی اینجا هم برایت کف می زنند؟

او افزوده بود: تنها جرم ما همدردی با مادرانی است که عزیزی از دست داده اند و داغدارند؛ اینکه صدای مادران را به همه رساندیم و انعکاس دادیم وگرنه کار دیگری نکرده ایم. تنها جرم ما سر زدن به خانواده ها و همدردی با آنهاست؛ گویا این مسائل در مملکت ما جرم است.

خانم مکوندی پس از آزادی از زندان و صدور حکم دادگاه بدوی اش نیز به روز گفته بود: من وقتی به حکم نگاه میکنم و بخشی از آن را میخوانم و می بینم که جمع شدن مادران، برافروختن شمع و راهپیمایی سکوت در پارک را به عنوان جرم نوشته اند نمیدانم باید به جهالت آقای مقیسه بخندم یا گریه کنم. از نظر او افروختن و روشن کردن شمع جرم است. در دادگاه به من گفت چرا به ارتباط با مادران عزادار ادامه دادی؟ گفتم مادران خواسته هایی دارند ازجمله اینکه کسی نباید به خاطر فکر و اندیشه اش زندانی شود. برگشت به منشی اش گفت بنویس این حقوق بشری است. ماندم چه باید بگویم.

او این برخوردها را در راستای انتقام از مادران عزادار ارزیابی کرده و در پاسخ به این سئوال که دلیل حساسیت حکومت به فعالیت مادران عزادار و برخوردهای امنیتی و قضایی با مادران چیست؟ گفته بود: وقتی انسجام و همدلی مادران را دیدند گویی ترسیدند. چیزی که مادران را به هم نزدیک میکند خواسته های مشترک آنهاست مادرانی که از اقشار مختلف جامعه، از ساده ترین زنان خانه دار گرفته تا زنانی با تحصیلاتی بالا یا هنرمند و... محکم در کنار هم و برای خواسته های مشترکشان ایستاده اند. ما یک قدم هم از این خواسته ها عقب نشینی نمی کنیم. خواسته های ما، خواسته های عموم مردم است؛ آزادی زندانیان سیاسی، محاکمه آمران و عاملان اعدام ها، کشتارها و لغو مجازات اعدام و... این به هیچ عنوان جرم نیست. این کاری است که حکومت باید انجام میداد و باید انجام بدهد اما نمی کند و ما جور آنها را می کشیم و ادامه خواهیم داد.

مادران عزادار که به مادران پارک لاله تغییر نام داده اند، مادران جانباختگان سي و يك سال گذشته هستند كه اعلام کرده اند از خون فرزندان شان نخواهند گذشت و خواهان محاكمه آمران و عاملان اعدام هاي فردي و دسته جمعي، كشتارهاي قومي و ديني، زندان، شكنجه، تجاوز، ترور، شبيخون به منازل، به خاك و خون كشيدن خوابگاه ها و... از دهه شصت تا كنون هستند.

مادران پارک لاله همچنین خواهان آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند و اعدام را قتلی سازمان يافته مي دانند و مخالف هرگونه قتل با هر شكل و هر نامي از جمله سنگسار و قصاص و خواهان لغو قانون مجازات اعدام هستند.

طی سه سال گذشته مادران عزادار و حامیان آنها بارها به وزارت اطلاعات احضار و یا بازداشت شده اند.

لیلا سیف الهی، نادر احسنی، الهام احسنی و فاطمه رستگاری نسب، از حامیان مادران عزادار هستند که بازداشت و به محکومیت های حبس محکوم شده اند. آنها با قرار وثیقه یا کفالت آزاد هستند.

اکرم نقابی، مادر سعید زینالی و ژیلا ترمسی، مادر حسام ترمسی دو تن دیگر از حامیان مادران عزادار هستند که طی سه سال گذشته بازداشت و با قرار وثیقه آزاد شده اند.

سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم های مادرش ربوده شد و از آن تاریخ تاکنون هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیوتر دانشگاه تهران در دست نیست.

مادر سعید زینالی به "روز گفته بود: نه به ما می گویند سعید زنده است و نه می گویند مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم.

حسام ترمسی نیز از بازداشت شدگان بعد از انتخابات مخدوش سال ۸۸ است که بعد از آزادی از زندان، به دلیل وضعیت وخیم جسمانی، بیماری کلیه و کبد و افسردگی شدید در بیمارستان بستری شد.

حکیمه شکری و ندا مستیقمی دو حامی مادران عزادار نیز به اتفاق پدر رامین رمضانی، در ۱۴ آذر ماه سال ۸۹ در بهشت زهرا بازداشت و سپس با قرار وثیقه آزاد شدند. پدر رامین رمضانی به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

رامين رمضانی، سرباز وظيفه ای بود که روز ۲۵ خرداد و در حاليکه در مرخصی به سر می برد بر اثر اصابت گلوله جان باخت و شکايت خانواده او برای معرفی قاتل و يا قاتلان فرزندشان تاکنون بی نتيجه مانده است.

سید محمد ابراهیمی از دیگر حامیان مادران عزادار است که اکنون در زندان به سر می برد. او رابط میرحسین موسوی با مادران عزادار بوده و به اجتماع و تبانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شده است.*





* توضیح و اصلاح:
مادران پارک لاله ایران : در متن گزارش بالا که مستقیم و بدون کم و کاست و همراه با لینک از سایت روزآنلاین نقل شده است، اتهام آقای سید محمد ابراهیمی به درستی نقل نشده است و صحیح آن این گونه است :

سید محمد ابراهیمی ماه هاست در زندان اوین، زیر بازجویی و شکنجه است. یکی از اتهامات ایشان حمایت از مادران عزادار بوده و هم چنین اتهام دیگری به عنوان ارتباط با ستاد میرحسین موسوی به ایشان نسبت داده شده و در همین رابطه به اجتماع و تبانی و اقدام علیه امنیت ملی متهم شده است.