صفحات

دیباچه

مادران پارک لاله/اسلو(حامیان مادران عزادار ایران/اسلو)در تاریخ سوم بهمن 1388 در اسلو برای حمایت و همراهی با مادران ایرانی شکل گرفت و تا امروز با همه ی فراز و فرودهای خود و تا روز تحقق خواست مادران پارک لاله در ایران ادامه خواهد یافت

گزارشی از چهلمین روز وفات محمد مختاری

جمعه 5/1/90 ساعت 3 چهلمین روز وفات  محمد مختاری یکی از جانباختگان اعتراض 25/11/89 بود و مراسمی در قطعه 249 ردیف 83 شماره 6 بر سر مزار آن شهید عزیز برگزار شد.
روی مزار محمد پر بود از گل و عکسهایی که دوستانش در جاهای مختلف از او گرفته بودند . مراسم با نوحه خوانی شروع شد جمعیت می آمدند و تسلیت می گفتند و می رفتند. در ضلع شرقی قطعه پر بود از ون های پلیس چند برابر مردمی که سر مزار آمده بودند نیرو بود چند بار به خانواده آنان اخطار دادند که مراسم را تمام کنند. دو نفر که داشتند گزارش تهیه می کردند و عکس می گرفتند را دستگیر کردند. بیشتر مراسم در سکوت برگزار شد فقط مردم کنار مزار می نشستند و اعلام همدردی با پدر و مادر محمد می کردند و می رفتند حدود ساعت 30/4 دیگر اکثر ون ها رفتند و یکی دو تا ماندند و کم کم مردم هم رفتند. من به عنوان یکی از حامیان مادران پارک لاله با آنها ابراز همدردی کردم و آرزوی گرفتن انتقام فرزند آنها و تمامی شهیدان را کردم.
گفتنی ست چند روز قبل عده ای از پلیس امنیت به خانه آنها می آیند و می گویند که اگر مایلید ما برایتان مراسم برا برگزار کنیم که آنها می گویند نمی خواهد شما فقط قاتل محمد را بگیرید و به سزای اعمالش برسانید.
روز 25 بهمن محمد هم مانند بقیه مردم بنا به فراخوانی که شده بود بعد از صرف ناهار از خواهرش خداحافظی کرد و گفت شاید این آخرین ناهاری باشد که با شما خوردم و دنبال نوار سبز می گشت که دور سر و دستش ببندد. خلاصه محمد به میان جمعیت آمد قدی رعنا داشت و در بین جمعیت سر و گردنی افراشته داشت با دوستش در خیابان انقلاب به طرف نواب می رفت حدود ساعت 5/5 دوستش می بیند که یکدفعه محمد می افتاد، فکر می کند که او بیهوش شده ولی وقتی که خوب نگاه می کند می بیند که تیری به سر او اصابت کرده و محمد را از حال برده است . او را به بیمارستان امام می رسانند و قبل از اینکه دوستش را دستگیر کنند به خانواده خبر می دهد که محمد بستری شده و قرار است که سرش را عمل کنند.
مادر محمد خود را با عجله به بیمارستان می رساند . دکتر او کسی به نام رحیمی بود. در انجام عمل و رسیدگی به محمد بسیار سستی می کنند و بیشترین کاری که برایشان مهم بود این بود که تکه های فشنگ را دربیاورند که این کار را هم انجام می دهند ولی سرانجام حدود ساعت 7 محمد شهید می شود.
خانواده محمد مختاری در جواب اینکه چرا شما شکایت نکردید مطرح می کنند که ما رفتیم شکایت کنیم گفتند ما خودمان داریم رسیدگی می کنیم قاتل صانع را پیدا کردیم این را هم پیدا می کنیم. البته من فکر می کنم که این حرفها فقط برای کشتن وقت است و آنها اگر هم قاتل را پیدا کنند او را مچازات نمی کنند و تازه پست و مدارج بالاتری هم نصیبش می شود .

یکی از حامیان مادران پارک لاله (مادران عزادار ایران)

0 comments

مصاحبه رهانا با مادر شیرکو معارفی

فرزندان ما سرمایه‌های این آب و خاکند، اعدام‌شان نکنید
محسن کاکه‌رش

رهانا ـ زندانیان: شیرکو معارفی به همراه ۲۰ نفر دیگر از فعالان سیاسی کرد به اعدام محکوم شده است. خانواده این زندانی محکوم به اعدام تا کنون دوبار به طور رسمی از رهبر جمهوری اسلامی ایران خواستار لغو حکم فرزندشان شده اند، اما علیرغم درخواست‌های مکرر این خانواده و تلاش‌های حقوقی وکلای مدافع شیرکوه معارفی، هنوز خطر اجرای حکم وی برطرف نشده و اسم او در لیست ۲۱ نفراعدام‌های سیاسی کردستان قرار دارد.

«رقیه ابن عباس» مادر شیرکو معارفی در مصاحبه با “رهانا” با بیان اینکه در تلاشهای‌شان هیچ تفاوتی بین فرزند خود و دیگر زندانیان محکوم به اعدام نمی‌بینند، می گوید: “فرزندان ما جوانان این آب و خاکند، اعدامشان نکنید”

رهانا: هم اکنون پرونده‌ی شیرکو معارفی در چه وضعیتی قرار دارد؟

حکم وی همچنان اعدام است و در دادگاه تجدید نظر تائیید شده است. تاکنون سه تن از وکلای دادگستری وکالت پرونده فرزندم را به عهده گرفته‌اند. قبلا در دادگاه بدوی آقای لقمان رایزن و احمد سعید شیخی وکالت‌اش را به عهده گرفته بودند، اما آخرین وکیل‌اش که هم اکنون مسئول مستقیم دفاع از این پرونده هستند، آقای خلیل بهرامیان هستند. بنا به گفته‌های ایشان شیرکو کاملا وضعیت نامشخصی دارد و پرونده ایشان را از تهران به سقز بازگردانده‌اند، ولی تغییرات خاصی روی پرونده‌اش شکل نگرفته است.

رهانا: گفتید که آقای بهرامیان اخیرا وکالت وی را به عهده گرفته‌اند، از تخفیف حکم شیرکو با شما صحبتی نکرده‌اند؟

ایشان طی وکالتی که از زندان سقز از شیرکو گرفتند، اخیرا وکالت وی را به عهده گرفته و خوش‌بختانه همه وکلایی که داشتند از تخفیف مجازات وی صحبت و ابراز امیدواری کرده‌اند بودند، ولی تا به حال تلاش‌های ایشان به طور رسمی هیچ نتیجه‌ای نداشته است.

رهانا: اتهامات پسرتان چیست؟

پسرم سال گذشته در شهرستان سقز دستگیر و در دادگاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه با خدا به اعدام محکوم شد. از نهم مهرماه سال ۱۳۸۷ تاکنون در بازداشت اداره‌ اطلاعات و زندان شهر سقز است.

رهانا: شیرکو در دادگاه بدوی به اتهام همکاری با یکی از احزاب اپوزیسیون کردستان به اعدام محکوم شد؟ آیا پسرتان در عملیات مسلحانه شرکت کرده است؟

خیر، همه اهالی روستایی که در آن بازداشت شد، می‌دانند پسرم به هنگام دستگیری هیچ نوع اسلحه‌ای به همراه نداشته، و پیش از آن نیز در هیچ درگیری مسلحانه‌ای علیه جمهوری اسلامی شرکت نکرده است. از همه اهالی آن روستا بسیار سپاس‌گزارم که طی استشهادیه‌ای این مسئله را عنوان کرده‌اند و متن آن نیز بنا به تلاش وکلای قبلی در پرونده قرار گرفته است.

رهانا: برای جلوگیری از اجرای این حکم شما تا کنون چه کارهایی انجام داده‌اید؟

قبل از انتخابات هنگام سفر رهبر به سنندج ما نامه‌ای که حاوی درخواست عفو بود به ایشان نوشته و با تلاشی بسیار سرانجام توانستیم نامه را به مسئول ملاقات‌های وی در سقز برسانیم. همچنین طی نامه‌ای از مجامع بین الملل و نهادهای حقوق بشری تقاضا کرده بودیم که در جهت تخفیف یا لغو حکم فرزندمان که در خطر اعدام است تلاش کنند.

به غیر از کارهایی که در این راستا خودمان انجام داده‌ایم، جلال طالبانی رئیس جمهور عراق نیز طی سفری به تهران خواستار توقف حکم پسرم شده بود، ولی متاسفانه تلاش وی نیز تا به حال به طور رسمی به نتیجه نرسیده است. اما با این حال ما به عنوان خانواده‌ی معارفی به خاطر تلاش‌های انسان دوستانه‌ی ایشان جهت جلوگیری از اجرای احکام اعدام در کردستان ایران بسیار سپاس‌گزاریم.

رهانا: آیا اجازه ملاقات با پسرتان را دارید؟

بله، روزهای چهارشنبه را برای ملاقات با پسرم تعیین کرده‌اند و ما همیشه در این روز به ملاقات‌اش می‌رویم. طی ملاقات‌هایی که اخیرا داشته‌ایم حداقل وضعیت جسمانی شیرکوه خوب است.

رهانا: چه درخواستی از نهادهای حقوق بشری و مسئولان حکومتی دارید؟

نه تنها شیرکو بلکه همه زندانیان، جوانان و سرمایه‌های این آب و خاکند، ما در این زمینه فرقی بین فرزندمان و بقیه نمی‌بینم، چرا که همه آنها مادران چشم به راه دارند و بی گناه‌اند. لذا از تمام نهادهای حقوق بشری می‌خواهم نسبت به اجرای حکم پسرم و دیگر محکوم شده‌گان به اعدام سکوت نکنند، همچنین از همه مسئولان تقاضا می‌کنم که به پرونده‌های زندانیان محکوم به اعدام مجددا رسیده‌گی کنند و آنها را از این اتهامات و احکام تبرئه کنند.

0 comments:

وحشت از حضور بر خاک جان باختگان

سال هاست که مادران و خانواه های جان باختگان، جمعه آخر سال را به خاوران می روند تا آنجا را بیارایند، گل و سبزه و لاله و سنبل بکارند و سرتاسر خاک را آب یاری و تزیین کنند و بهار را به عزیزان شان خوش آمد گویند. آخر مادران همیشه قبل از سال نو خانه ها را می آرایند و سفره هفت سین می چینند تا همراه فرزندان شان شادی کنند. حال که فرزندان دلبندشان در خاک خفته اند و مادران هم توان سابق را از دست داده اند، این حداقل کاری است که ما جوان ترها می توانیم در حق شان انجام دهیم تا خاوران را حفظ کنیم و با پاشاندن گل و سبزه در گوش و کنارش، دل دردمند شان را کمی شاد کنیم و با خواندن شعر و سرود و ترانه، خاطرات روزهای باهم بودن با فرزندان شان را زنده کنیم.

امسال قرار گذاشتیم پنج شنبه آخر سال به خاوران برویم تا شاید بتوانیم دستی به سر و صورت خاک شان بکشیم و بهار را به خانه هایشان ببریم. همه چیز از گل و سوسن و سنبل را مهیا کردیم و راهی شدیم. در راه نگران برخوردهای خشن نیروهای امنیتی بودیم ولی دل قرص کردیم که امروز کاری به کارمان نخواهند داشت. متاسفانه از زیرگذر خاوران، اوضاع غیر عادی را حس کردیم. وقتی به خیابان لپه زنک رسیدیم، حضور ماشین های ون سبز و سفید و سیاه نیروی انتظامی و آمبولانس و چرثقیل و تعداد زیاد نیروهای امنیتی قلب مان را به درد آورد که از جان ما چه می خواهند. برایمان عجیب بود که چرا امروز اینجا را بسته اند! از ما اصرار بر ماندن و از آنها تهدید بر رفتن. گفتند امروز خاوارن تعطیل است، فردا بیایید. گویی خاوران نمایشگاهی است که می توان تعطیل اش کرد. بالاخره ما را با دلی پر خون، از ایستادن منع کردند و آرام آرام به سمت تهران راه افتادیم و منتظر، شاید دیگران برسند و بتوانیم با هم اعتراض کنیم و راه بگشاییم.

جمعه آخر سال هم همین منوال بود. تعداد زیادی از خانواده ها به این امید که راست گفته اند و می توانند دیداری با عزیزان شان تازه کنند، رفتند، ولی باز با دیوار نیروهای امنیتی مواجه شدند و تعدادی از خانواده هم مورد اذیت و آزار بسیار قرار گرفتند. روزهای بعد نیز برخی از خانواده ها رفتند و توانستند بالاخره دیداری تازه کنند و گل هایی هر چند اندک بر خاک شان بگذارند. آری خاوران تعطیل شدنی نیست و تا زمانی که ما خانواده ها هستیم، آنجا خواهیم رفت، هر چند بارها ما را برگردانند و بگیرند و ببندند و تهدید کنند.

پنج شنبه گذشته پس از ممانعت از حضور در خاوران، به سمت بهشت زهرا راه افتادیم. آن روز قرار بود برای گرامی داشت یاد جان باختگان سال 88 نیز در آنجا گرد هم آیند. بهشت زهرا حال و هوایی دیگر داشت و بیشتر به پادگانی شبیه بود. بسیاری از خیابان ها را بسته و یا باریک کرده بودند، تا رفت و آمد ماشین ها را کنترل کنند. ابتدا سراغ پدر نازنینم رفتم. پدری که غم از دست دادن بچه ها، هیچگاه رهایش نکرد و با فکری سراسر تشویش و دلهره از زندان و داغ و درفش، زندگی را وداع گفت. بعد سراغ دو برادرم محمد و محسن رفتم. محمد را در اسفند سال 60 کشتند و در قطعه 91 دفن کردند و محسن را نیز در سال 64 و در قطعه 99. بعد سری به قطعه 33 زدیم ولی برخلاف سال قبل هیچ خبری از نیروهای امنیتی نبود و توانستیم از ماشین پیاده شده و بر مزار تنی چند از جان باختگان گل بگذاریم. بعد سراغ جان باختگان سال 88 رفتیم. درب شمالی منتهی به قطعات 257 نیز بسته بود و مسیر را ناآشنا می کرد. آنقدر چرخ زدیم تا بالاخره آنجا را یافتیم. قطعه 256 پر از جمعیت بود و گورهای بسیاری را برای دفن آماده کرده و مردم عزادار جمع شده بودند. با تعجب از اینکه چطور این قطعه را، آنهم در این روزها به عنوان قطعه جدید در نظر گرفته اند. شلوغی محیط، حضور نیروهای امنیتی را کمرنگ نشان می داد.

سراغ ندا آقا سلطان رفتیم. مردی تنومند و بد هیبت، چهار زانو پایین قبر ندا نشسته بود و به محض اینکه خم شدم تا گلی بگذارم، با پرخاش ما را از گذاشتن گل منع کرد. پس از اصرار ما، نیروهای امنیتی یکی یکی پیدایشان شد و ما را از آنجا دور کردند. سراغ اشکان سهرابی رفتیم و چند گل سرخ برایش پرپر کردیم، جالب این بود که مانعی ایجاد نکردند، قصد داشتیم سراغ سهراب برویم ولی چشم های از حدقه در آمده نیروهای امنیتی ما را دنبال می کرد و تصمیم به بازگشت گرفتیم. یک اتوبوس نیروی انتظامی نیز با پارک دوبل ما را در منگنه گذاشته بود که با کمک نیروهای حافظ امنیت، توانستیم به در آییم. این شیوه جدیدشان بود که بدون حضور آشکار، مردم را از جمع شدن بر خاک جان باختگان محروم کنند. آنقدر از مردم گوشه و کنار وحشت داشتند که نمی دانستند چه باید بکنند. با این تصور که مردم متوجه ترس و وحشت آنها نمی شوند ولی همه نگاه ها به آنها بود. نه تنها نگاه های نیروهای امنیتی، بلکه مردم کنجکاو نیز نظاره گر اوضاع بودند. از دوستان دیگری نیز بعدها شنیدم که تمامی آن روز همین برنامه بوده است و بعداز ظهر خاک اشکان و سهراب و دیگران را هم به همان شکل اشغال کرده بودند تا بدون سر و صدا از تجمع مردم جلوگیری کنند. البته موفق به این کار شدند، ولی تمامی مردم متوجه ترس و وحشت آنها نیز شدند. در روزهای پایانی سال که مردم عادی حضوری گسترده در بهشت زهرا دارند، امکان مسدود کردن به شیوه خاوران و یا زمان های خاص در بهشت زهرا را ندارند و ناچارند که برای توجه کمتر مردم، روش های دیگری را بکار گیرند، ولی غافل از اینکه مردم هوشیارترند و نمی توانند وحشت خود را از مردم عادی مخفی نگاه دارند.

امروز نیز با تنی چند از مادران و همسران به خاوران رفتیم. ظاهرا هیچ خبری از نیروهای امنیتی نبود. خوشحال که بالاخره توانسته ایم برای خوشامد گویی نوروز، قدم به خاوران گذاریم. گل ها را بغل بغل با خود بردیم و آنجا را گل باران کردیم و ناراحت که کاش گل های بیشتری گرفته و آنجا را می آراستیم. گل ها را گذاشتیم، سنگ و کلوخ های نشانه گذاری شده مادران را که دوباره به هم ریخته بودند، مرتب کردیم و سرود خاوران و مرغ سحر را با هم زمزمه کردیم. زمانی نگذشت و قصد رفتن داشتیم که دو مامور نیروی انتطامی آمدند و با تهدید از ما خواستند که آنجا را ترک کنیم. البته قبل تر مردی در آن حوالی می چرخید و احتمالا خبر داده بود. مامورین ما را به دنبال خود کشاندند و یکی از آنها که جوان تر بود، مدارک ماشین را گرفت و از ما خواست که برای تحویل مدارک به کلانتری برویم. بیرون که رسیدیم، مامورین وزارت اطلاعات هم سر رسیدند. رییس شان با پرخاش سمت من آمد و گفت: "تو دست از این کارهایت بر نمی داری، مثل اینکه تنت می خارد". گفتم: شما معلوم نیست قصدتان از این کارها چیست، شما تکلیف خودتان را هم نمی دانید، پنج شنبه و جمعه که خاوران را محاصره کردید و نگذاشتید خانواده ها بیایند، امروز دیگر چه مشکلی دارید. مگر ما چند نفریم که شما اینقدر نگران شده اید. گفت: "شما سرود خوانده اید"، گفتم:"سرود خواندن ما چه ربطی به شما دارد. کجای دنیا سر خاک رفتن و شعر و ترانه و سرود خواندن جرم است." خودم را کنترل کردم و خفقان گرفتم مبادا مادر برآشوبد و حالش خراب شود. آخر چطور شد که صدای ما پنج نفر به آنها رسید و خوابشان را برهم زد و اینچنین آشفته و شتابان خود را به خاوران رساندند. آنها برای گرامی داشت یاد عزیزان شان هر کاری دلشان می خواهد می کنند. آدم جمع می کنند، اتوبوس پر می کنند، هزاران غریبه را به سر خاک می آورند، با بوق و کرنا روضه می خوانند، تمامی مردم دور و بر را مجبور می کنند که صدایشان را بشنوند، بدون اینکه بپرسند علاقه ای به شنیدن این صداها دارند یا نه. ولی ما را از حداقل حقوق شهروندی مان محروم می کنند. حتی نمی گذارند به ساده ترین شکل ممکن به دیدار عزیزان مان برویم. امروز می رویم، می گویند فردا بیایید، فردا می رویم، می گویند روز دیگر بیاید، گل می گیریم، می گویند گل نیاورید، سنگ می آوریم، می گویند سنگ نیاورید، شعر می خوانیم، می گویند شعر نخوانید. واقعا برایم جوای سوال است که با این همه قدرت و یال و کوپال، چرا اینقدر از ما می ترسند.

بالاخره ما را به کلانتری 177 خاور شهر بردند. تمامی مدارک و موبایل ها و مشخصات و آدرس و تلفن را گرفتند و ساعت ها ما را بدون توضیح نگاه داشتند. مادر لطفی ضربان قلبش شدید شده بود و قرصی نیز همراه نداشت. ما نگران حالش بودیم و آنها بی توجه به این موضوع. با آرام بخشی او و خودم را آرام کردم. هر کدام در حال انفجار بودیم ولی سعی می کردیم خودمان را کنترل کنیم تا برای دیگری مشکلی پیش نیاید. به مامور ارشد وزارت اطلاعات گفتم: "سال قبل هم همین کار را با ما کردید، نه تنها قبل از عید مانع ما شدید، بعد از عید هم ما را برگرداندید. شما فکر می کنید که با زور می توانید همه چیز را مهار کنید. در حالیکه با این شیوه ها جز اینکه داغ ما را تازه تر کنید کار دیگری انجام نمی دهید. بدانید که با این شیوه نه تنها ما را از آمدن منصرف نمی کنید، بلکه مشتاق تر می کنید.". بالاخره بعد از ساعت ها انتظار، مامورین وزارت اطلاعات رفتند و اجازه دادند که مدارک را به ما پس دهند و برگردیم. پس از رفتن آنها مامورین نیروی انتظامی می خواستند دل ما را به دست آورند و می گفتند این برخوردها را از ما نبینید، آن جوانک هم شرمنده از برخوردش بود ولی غرورش اجازه نمی داد که از ما عذرخواهی کند. بالاخره از آن کلانتری کذایی بیرون آمدیم و مادر لطفی هم برای اینکه روز را با خوشی به پایان برسانیم، ما را به نهار دعوت کرد. با اینکه اذیت شده بودیم و کلافه از برخوردهای خشن آنها، ولی همه راضی و خوشحال به خانه هایمان بازگشتیم، زیرا بدون اینکه بخواهیم، با دست خودشان صدای ما را به گوش بسیاری رساندند.

آری حکومت تصور می کند که با این روش ها می تواند ما را خسته کند و از راه بیاندازد، ولی مطمئن باشد که ما در کنار هم خواهیم ماند و خاوران و خاوران ها را زنده نگاه خواهیم داشت، حتی اگر خاوران را از ما بگیرند. ممکن است چند صباحی جلوی ما را سد کنند، درب خاوران را ببندند، مادران را فرسوده کنند یا دق دهند، ولی به خوبی آگاهند که به جای مادران، جوان تر ها به میدان خواهند آمد. هر چه بگیرند و شکنجه کنند و بکشند، دایره دادخواهان را بزرگ تر می کنند. هم اکنون نیز پس از کشتار مردم در سال 88، مادران پارک لاله(عزادار) دادخواه تمامی جنایت های این سی و دو سال شده اند.

بالاخره روزی مردم به ستوه آمده، تمامی ملاحظات را کنار خواهند گذاشت و تمامی جنایت کاران را به اتهام جنایت علیه بشریت به دادگاه خواهند کشاند و آن روز زیاد دور نیست.

یاد تمامی جان باختگان راه آزادی و عدالت و برابری گرامی باد

منصوره بهکیش
پنجم فرودین 1390

0 comments

گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله اسلو شنبه ۲۶ مارس ۲۰۱۱







 گردهمایی حامیان مادران پارک لاله اسلو شنبه ۲۶ مارس ۲۰۱۱
               
     حامیان مادران پارک لاله از دبیرکل سازمان ملل خواسته اند با فرستادن هیئت ویژه به ایران، وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی را مورد بررسی مستقلانه قرار دهند."
گزارشها از محل اجلاس شورای حقوق بشر، ژنو حاکی از آن است که شورای حقوق بشر موافق با قطعنامه پیشنهادی علیه ایران رای دادند که به موجب آن باید گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران اعزام شود.
 
 حامیان مادران پارک لاله اسلو                                                                                                                                                      

گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله اسلو شنبه ۱۹ مارس ۲۰۱۱









 بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نود در اندازیم

اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بدو تازیم و بنیادش بر اندازیم"

سال نو و نوروز باستانی بر مادران و خانواده های داغدار تمامی جان باختگان راه آزادی و تمامی دوستان و یاران و مبارزان خستگی ناپذیر علیه مرگ و نیستی و اعدام مبارک باد.
 
ما مادران پارک لاله با شکفتن لاله های طبعیت، بیاد لاله های خونین ایران در 32 سال گذشته، فرا رسیدن نوروز باستانی را در کنار خانواده همه جان باختگان، و زندانیان سیاسی و عقیدتی و همگام با آنها برای رسیدن به حقوق اولیه انسانی خود تلاش خواهیم کرد تا این بار بهار را برای نسل های بعد به ارمغان بیاوریم.
 
حامیان مادران پارک لاله اسلو


بهاران خجسته باد و سال نو مبارک

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نود در اندازیم

اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بدو تازیم و بنیادش بر اندازیم"

سال نو و نوروز باستانی بر مادران و خانواده های داغدار تمامی جان باختگان راه آزادی و تمامی دوستان و یاران و مبارزان خستگی ناپذیر علیه مرگ و نیستی و اعدام مبارک باد.

سرود "بهاران خجسته باد" توسط جان باخته کرامت دانشیان در زمان شاه برای رهایی و رسیدن به بهار آزادی ساخته شد. پیروزی در 22 بهمن سال 57 به دست آمد ولی دیری نگذشت و به خزان مرگ و نیستی تبدیل شد.

حال بعد از گذشت 32سال و اندی، در آستانه سی و سومین سال خزان بهار سیاسی ایران، بهار طبیعت در حالی فرا می رسد که بسیاری از ایرانیان سال هاست زیر خاک مدفون اند، بسیاری در قفس های تنگ و نمور زندانها با دوری و ممنوع الملاقات بودن و بیماری و حتی مرگ دسته و پنجه نرم می کنند. بسیاری آواره و سرگردان این شهر و آن کشورند؛ ولی درختها سبز می شوند، گلها شکوفه می دهند و ماهی قرمز با صدای توپ تحویل سال نو، برای رسیدن به آزاد شدن از تنگ بلور، تنگی که اسیرش گشته تکانی می خورد و حتی جانش را هم می دهد.

آری بهار فرا می رسد و بنفشه سر از خاک برمی آورد و به طبیعت سلام می کند ولی مادران بسیاری داغدار فرزندان خود هستند.

ما در شرایطی زمستان را پشت سر می گذاریم که بسیاری از خانواده ها در دلهره احکام اعدام فرزندان خود، لحظه های پرالتهابی را سپری و آرزو می کنند که آخرین پدر و مادر دردمندی باشند که در انتظار اعدام فرزندشان هستند.

ما در حالی به بهار سلام می کنیم که فرزندان مان چشم انتظار آمدن پدر و مادرند تا سفره هفت سین بیارایند و عیدی بر آن بگذارند. آنها مانند ماهی دور افتاده از دریا در تنگ بلور به شیطنت مشغول اند، ولی تشنه دیدار پدر و مادرند.

ما در شرایطی به بنفشه لبخند می زنیم که همسران بسیاری به یاد همسران خود گل های زیبای باغ و بوستان را می آرایند و آه می کشند.

ما در روزهایی به انتظار آمدن عمو نوروز می نشینیم که مادران و پدران بسیاری چشم انتظار تصمیم قاضی القضات اند، تا شاید به جای پهن کردن سفره هفت سین جلوی دیوارهای بلند زندان، فرزندان شان به دیدار آنها بیایند و چند صباحی را در کنار هم باشند و با بهار در کنار هم نفس بکشند.

ما در شرایطی سالی نو را انتظار می کشیم که رژیم اسلامی رافت و مدارا، حتی به زندانیان عادی رحم نمی کند و با حکم های بدون دادرسی عادلانه، تعداد زیادی از آنها را در زندان قزل حصار به گلوله می بندد. شاید این زندانی ها به خاطر چک یا مهریه سنگین یا حادثه رانندگی یا طعمه دلالان مواد مخدر یا در درگیری با پلیس و یا هزاران شاید دیگر به زندان افتاده و محکوم شده اند.

ما در شرایطی آغاز بهار و سال نو را به شما مادران، پدران، فرزندان، همسران و خانواده ها تبریک می گوییم که کشورمان ایران، شدیدترین لحظات بحرانی غم و درد و ستم را طی می کند. باشد که سال 1390، سال آزادی و شادی و برابری برای تمامی ایرانیان در داخل و خارج از کشور باشد.

و ما اینک در سی و سومین سال بهار خفقان زده ایران با نو شدن طبیعت مصمم ایم که کشورمان را آزاد سازیم تا اینبار با فراغ بال در زیر سایه برگ های نورسته دمی بیاساید و خستگی قرنها مرگ و نابودی را از تن به در کند.

ما مادران پارک لاله با شکفتن لاله های طبعیت، بیاد لاله های خونین ایران در 32 سال گذشته، فرا رسیدن نوروز باستانی را در کنار خانواده همه جان باختگان، و زندانیان سیاسی و عقیدتی و همگام با آنها برای رسیدن به حقوق اولیه انسانی خود تلاش خواهیم کرد تا این بار بهار را برای نسل های بعد به ارمغان بیاوریم.

با سبز شدن طبیعت، ما دوباره سبز خواهیم شد و با شکفتن شکوفه ها به رنگارنگی خواهیم رسید.

برای اتحاد و رسیدن به بهار سیاسی، ما حتی رنگ سیاه را هم از خود می دانیم. ما مادران ایران یکبار برای همیشه می خواهیم فرهنگ انسان دوستی و انسان سازی را بجای نابودی و خونخواهی برای تمامی نسل های آینده به ارث بگذاریم.

باشد که در این راه، با کمک مردم آزاده ایران دست در دست هم به آزادی و امنیت و آرامش و رهایی برسیم و هرگز هیچ خانه ای را برای داشتن عقیده مخالف خود در سوگ نبینیم.

"هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمده است خون درون رگ گیاه
بهار خجسته باز خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان به یاران آشنا
به مردان تیز خشم که پیکار می کنند
به آنان که با قلم تمامی درد را به چشم جهانیان پدیدار می کنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد"

مادران پارک لاله
27 اسفند 1389

1 comments:

به دنبال وقايع خونين و کشته شدن تعدادی از زندانيان در زندان قزل حصار کرج،ما گروه حامیان مادران پارک لاله اسلو
 خواستار بررسی علل مرگ زندانيان اين زندان هستیم.
«ما می‌دانيم مقامات ايران در قتل و قانون شکنی لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند. اعدام صدها
نفر در سال گذشته، ، نشان دهنده ضرورت توقف اعدام‌ها در ايران است».
اما رژیم ستمکار ایران برای بقای خو...د دست به هر جنایتی میزند و از گشتن زندانیان به پناه هم کوتاهی نمی کند
 
 
 
 
گروه حامیان مادران پارک لاله اسلو

مروری بر روند اصلاحات از خرداد 76 تا اسفند 89


"آتش شعله http://www.madaraneparklale.com/2011/03/76-89.htmlبرکش، شعله دم فرو مکش"
"آنچنان بسوز، آنچنان بسوز، که برپا کنی بس، روشنی در دل ما"
امسال چهارشنبه سوری در شرایطی برگزار شد که بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان و ایران را فرا گرفته است. در کشورهایی همچون تونس، مصر، لیبی، مراکش، الجزایر، بحرین، کویت و حتی عربستان اعتراض های مردمی حکومت ها را دچار چنان ترس و وحشتی کرده است که هر کدام حاضر شده اند تن به اصلاحاتی نیم بند دهند تا بتوانند حکومت خود را از فروپاشی نجات دهند. در کشور ما ایران نیز حکومت این شیوه را از سال ها پیش شروع کرده و تلاش می کند با این شیوه به نوعی مبارزات مردم را مهار کند.
جمهوری اسلامی در دوران خاتمی این تغییرات را به مرحله آزمایش گذاشت و دید که مردم و جوانان با چه شور و عشقی خواهان تغییرند و حاضرند حتی با حفظ وضعیت موجود، شرایط بهتری را برای زندگی شان رقم زنند، ولی چون ذات حکومت با هیچ تغییری موافق نبود، این طرح با شکست مواجه شد و حتی برای مهار مردم و روشنفکران، دست به فجایعی از جمله راه اندازی قتل های زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه زد و تعداد زیادی از دانشجویان را برای سال ها به زندان انداخت و یا سر به نیست کرد. خاتمی هم که با اساس حکومت مشکلی نداشت، مانند نیرویی خنثی، مردم را از خود نا امید کرد.

گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله شنبه 12 مارس2011 در مقابل مقر سازمان ملل متحد ژنو

گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله شنبه 12 مارس2011 در مقابل مقر سازمان ملل متحد ژنو
حامیان مادران پارک لاله در جهت افشاگری جنایات رژیم جمهوری اسلامی در 32 سال گذشته و دادخواهی مادران پارک لاله ، برای آزادی زندانیان سیاسی / عقیدتی ، لغو احکام اعدام ، سنگسار ، قصاص و هر گونه شکنجه ، برای محاکمه آمران و عاملان 32 سال گذشته و در همبستگی با خواسته های آزادی طلبانه مردم ایران حرکت اعتراضی در مقابل مقر سازمان ملل در ژنو در روز شنبه 12 مارس 2011 برگزار کردند.
این برنامه همزمان با حرکت اعتراضی جمعی از فعالین دانشجویی ایرانی و چند گروه از مخالفان قذافی از کشور لیبی انجام شد.
این گردهمایی از توجه زیاد و استقبال مردم ژنو برخوردار بود.
به امید آزادی ایران
زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران پارک لاله/وین
حامیان مادران پارک لاله/ دورتموند
حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت
حامیان مادران پارک لاله/اسلو




گزارش گردهمایی حامیان مادران پارک لاله اسلو شنبه ۱۲ مارس ۲۰۱۱



حامیان مادران پارک لاله در جهت افشاگری جنایات رژیم جمهوری اسلامی در 32 سال گذشته و دادخواهی مادران پارک لاله ، برای آزادی زندانیان سیاسی / عقیدتی ، لغو احکام اعدام ، سنگسار ، قصاص و هر گونه شکنجه ، برای محاکمه آمران و عاملان 32 سال گذشته و در همبستگی با خواسته های آزادی طلبانه مردم ایران حرکت اعتراضی در مقابل مقر سازمان ملل در ژنو در روز شنبه 12 مارس 2011 برگزار کردند.
این برنامه همزمان با حرکت اعتراضی جمعی از فعالین دانشجویی ایرانی و چند گروه از مخالفان قذافی از کشور لیبی انجام شد.
این گردهمایی از توجه زیاد و استقبال مردم ژنو برخوردار بود.
به امید آزادی ایران
زنده باد صلح و آزادی
حامیان مادران پارک لاله/وین
حامیان مادران پارک لاله/ دورتموند
حامیان مادران پارک لاله/فرانکفورت
حامیان مادران پارک لاله/اسلو

نامه ای به مادران بسیجی

مادران عزیز!
امروز با شما که فرزندانتان تحت عنوان نیروهای بسیجی به خیابان ها می ایند تا هموطنان خود را سرکوب کنند، تا دوستان وهمکلاسی های خود را کتک بزنند حرفی دارم .
مادرم! خواهرم!
شمایی که مثل ما سختی ها را پشت سر گذاشتید و در زمان جنگ  و درلحظه هایی که هواپیماهای عراقی کشورمان را بمباران می کردند، با هم  فرزندان مان را در آغوش می گرفتیم و برای آنها سنگر بودیم تا آسیب نبینند، حتا یادمان نمی رود چه بسیاری از ما بخاطر جنگ، بخاطر رزمندگان و یاری رساندن به انها از خیلی چیزها چشم پوشی کردیم برای بچه هایمان جشن تولد نگرفتیم و روزها و ساعت ها آنها را همراه خود به محل هایی بردیم تا به پشت جبهه کمک کنیم در شرایطی که حتا شیر خشک هم نمی شد تهیه کرد.
بسیاری از این فرزندان، حالا سایه پدر بالای سرشان نیست و تو ای زن!  تو ای مادر!  به تنهایی و بدون این که خم به ابرو بیاوری ، خون دل خوردی تا بزرگ شوند. شاید اگر هم  پدر داشته اند پدر جانباز و معلول بوده و تو با تمام توان ایستادی و از خانواده ات مراقبت کردی.امروز اما عده ای به نام خدا و دین و به بهانه بهشت، همان فرزندت را به خیابان ها می آورند تا دوستان و خویشان خود را سرکوب کند. 
آیا تواین را میدانی مادر !
خبر داری فرزند 14 ساله ات رابه چه کاری وا می دارند؟ آیا امروز که روز زن بود به خیابان آمدی؟ آیا پرسیدی که روز جهانی زن است، پس مقام من و تو که حاکمیت آنقدردر تبلیغات خود داد سخن میدهد کجا رفته است ؟  امروز بودی ببینی فرزند   14الی 18 ساله ات را وادار کردند تا من و فرزندان مرا کتک بزند و اجازه ندهد که در خیابان راه برویم وبه ما توهین کند؟
مادر جان!  
آیا می پرسی که فرزند چون دسته گلت را که برای بزرگ کردنش رنج ها کشیدی به چه بهایی به خیابان می آورند و باتوم و سپر دستش میدهند که گاه می بینیم جوان نحیفی حتی توان نگهداشتن سپر را ندارد و یا بقدری خسته میشود که درگوشه ای درمحل نگهبانیش می نیشند و آیا تو این را میدانی؟ 
من اما به چشم خود دیده ام فرمانده مزدورش سرش فریاد می زند و بدون درنظرگرفتن سن وسالش او را وادار می کند که بایستد و یا بدنبال مردم بدود. 
مادر عزیز! 
فرق فرزند من و تو این است که فرزند من آزادی می خواهد. می خواهد در کشورش بتواند حرف بزند. درس بخواند و کار کند و فرزند تو را با دروغ  به میدان کارزار می کشند تا مرا و فرزند مرا کتک بزند و خود در اتاق های فرماندهی، بر روی صندلی های آنچنانی که روی میزشان انواع میوه وشیرینی قرارگرفته لم می دهند و میخورند و می اشامند. هم چنان که در روزهای جنگ پدران وبرادران و همسران ما برای نجات کشور به جبهه رفتند و فرماندهان و حاکمان برج هایشان را بالا بردند تا جایی که حتی به کوه دماوند هم رحم نکردند و امروز آن ها مردان خدا و صاحبان پول و زور شدند ومن و توهم چنان به دنبال نان باید ساعت ها کار کنیم. 
مادرم روی سخنم با توست!
وای به روزی که ملت به خشم آید. آن روزاست که فرماندهان با کیف های مملو از پول فرار می کنند و فرزندان شما دچار خشم مردم خواهند شد. بسیاری از ما سال 57 را به یاد داریم، گرچه امثال من ازخشونت بیزاراند و گرچه خونریزی باید در ایران من تمام شود. گرچه اعدام باید به دست فراموشی سپرده شود و نسل من و نسل فرزندان من انتقام خونین نخواهند گرفت و ما خواهان محاکمه و مجازات آمرین وعاملین جنایتهای 32 ساله اخیر هستیم.  ولی مادرم !خواهرم! 
فرزند جوانت را از دام صاحبان زور و زر رهایی بخش و دست هایی که می خواهند من و تو ما نشویم و تو را به نام بسیجی و مرا به ناحق عوامل بیگانه می خوانند تا جدایی بیاندازند و خود بر ثروت وطن چنگ افکنند برهان . به فرزندت درس عشق ودوستی را بیاموز و  امید دار که روزی ایران من وتو به آرامش وآزادی برسد.

یک مادر داغدار

0 com

احضار تلفنی پانزده تن از مادران پارک لاله

صبح روز دوشنبه  18 بهمن از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و  بوسیله تلفن به 15 نفر از حامیان مادران عزادار پارک لاله دستور داده شد که برای ادای پاره ای توضیحات، فردا سه شنبه از ساعت 9 صبح تا 4 بعد از ظهر در وقت های متناوب در دفتر پیگیری وزارت اطلاعات واقع در خیابان سپاه حضور داشته باشند.امتناع از این دستور به مثابه سرپیچی محسوب می شود. احضار تلفنی و بدون هیچ گونه مدارک مکتوب مراتب نگرانی ما را افزون کرده است.

وزارت اطلاعات تا کنون ضمن دستگیری ها و ارعاب و تهدید، چندین بار اقدام به احظار تلفنی  این مادران به دفاتر پیگیری کرده است.

مادران پارک لاله ایران، به عنوان گروهی از مبارزان مدنی در جنبش های اعتراضی شناخته می شوند که استقلال شان از گروه ها و احزاب سیاسی حفظ کرده و همین طور خواسته های فراگیرشان آنان را به یکی از گروه های پیگیر در مبارزات مسالمت آمیز بدل ساخته است.

0 comm

پرنده هایی که قفس ها را خواهند شکست

ما 
دست دردست هم 
ازبندتمام اسارت ها رها خواهیم شد
ما پرنده ای خواهیم شد
و قفسها راخواهیم شکست 
دیری نخواهد گذشت 
که درآسمان آبی پروازخواهیم کرد
و پرواز رابه فرزندان خود خواهیم آموخت

نفسم را
بند می آورد
گره ِ روسری ام
.....



نفسم را بند می آورد
گره روسری ام
نفسم را بند می آورد
بالاپوش اجباری بر تنم
نفسم را بند می آورد
قوانین ضد زن ارتجاعی در برم
 نقسم را بند می آورد
زور و تزویر و سر نیزه بالای سرم
نفسم را بند می آورد
تبعیض های بی حد و اندازه
بر تمامی تار و پودم
نفسم را بند می آورد
خفه کردن صدایم 
و هر آنچه می خواهم به زبان بیاورم
نفسم را بند می آورد
شکنجه و زندان 
و حلق آویز کردن یاران و همراهان دور و نزدیکم 
ولی 
دیگر نمی گذارم نفسم را بند بیاورند 
و می خواهم فریاد بزنم 
و راه زندگی ام را خودم انتخاب کنم
و می خواهم
آن طور که دوست دارم بخورم، بیاشامم، بپوشم، کارکنم،
نفس بکشم، بنویسم، دوست بدارم و زندگی کنم
و می خواهم حق زندگی کردن داشته باشم، 
بدون آنکه حق زندگی دیگران را سلب کنم 
و آن را به دست خواهم آورد

من شاعر نیستم ولی تکه شعر کوچک دوستمان، مرا به گفتن این کلمات که از دلم برآمده تشویق کرد.
یک مادر داغدار

0 comments:

خاطره ی تولد صد سالگی من

از چند ماه قبل بحث ها همه پیرامون برگزاری روز جهانی زن و جشن تولد سالگی من بود. برگزاری آن به نحو احسن، انتخاب محل،انتخاب افراد سرشناس برای برگزای کنفرانس های مطبوعاتی و رسانه ای ، زنان داخل و کشور و خلاصه همه و همه در پی بزرگداشت صدسالگی من بودند.
دیروز من صد ساله شدم و امروز صد سال و یک روز از سنم می گذرد. هنوز خبر دار نشدم در سایر نقاط دنیا جشن صد سالگی من چطور برگزار شده اما در ایران که خیلی زیبا بود. خیلی محترمانه، عاشقانه، عارفانه، مخصوصا از طرف وزارت اطلاعات، نیروی انتظامی، گارد ویژه، لباس شخصی ها، سربازان گمنام امام زمان ! وای که چقدر مهمان ناخوانده داشتم.
همه مکانهایی را که برای پذیرایی انتخاب کرده بودم،  مهمانها از ساعتها قبل پر کرده بودند. وقتی خودم که صاحب اصلی مهمانی بودم رسیدم جایی برای ایستادن هم نداشتم. خودم که صاحب جشن تولد  بودم،مانده بودم  بی صندلی و در این فکر که بی توجه به شرایط پذیرایی و مکان مهمان دعوت کرده بودم.
برادران محترم که وظیفه حفاظت از من را داشتند نهایت همکاری را انجام دادند و انتخاب مسیر هم با آنها بود و همینطورانتخاب مکان . چقدر اینها انسان های مهربانی هستند حتی نمی گذارند تو کمی به خودت سختی دهی و فکر کنی . جای تو فکر می کنند، انتخاب می کنند، تصمیم می گیرند، کاش ارسال دعوتنامه را هم به عهده آنها می گذاشتم.  قطعا ذهنم خسته نمی شد برای تهیه متن آن.
واقعا فکر نمی کردم که این همه به تولد صد سالگی من بها دهند. نمی دانید این برادران دلسوز چه تلاشی می کردند تا کوچکترین تخلف و ناهماهنگی ایجاد نشود و همه امور را سر و سامان می دادند مثل: ایستادن ممنوع، نشستن ممنوع، سرود خواندن ممنوع،حرف زدن ممنوع، فقط راه رفتن آزاد بود آن هم نه در دسته های چند نفری، فقط یک تا دو نفر که صد البته برای آنهم دلیل داشتند.
وقتی چند نفری راه می روی و حرف می زنی صدایت بلند می شود و مهمانی بهم می ریزد. این هم برای رعایت نظم در مهمانی تولد صد سالگی من بود، سر پیچی از دستور همراه می شد با پذیرایی با انواع و اقسام ماکولات و نوشیدنی ها. جای همه شماهایی که در ایران ، این مرز پر گهر که زن ،مادر دیروز، مادربزرگ فردا است حضور نداشتید خالی بود. حفاظت مادران و زنان و دختران و همسران با همراهی مردانشان که عظمت تولد صد سالگی مرا چند برابر می کرد بقدری از طرف نیروهای نظامی و شبه نظامی کشورم بالا بود که مرا وادار به تحسین کرد .اگر شما هم بودید چون من از تعجب انگشت اشاره به دهن مات می ماندید.
حال بشنوید از خواهران نظام، خواهران ایثار، گذشت، فداکاری،آنها چه صبورانه برای اینکه تولد صد سالگی مرا جشن بگیرند خود را نادیده گرفتند و در گوشه و کنار خیابانها ، پارکها، دیوار اطراف دانشگاه، میدان مادر که دهسال قبل بعنوان هدیه به من داده شده بود همه جا، در زیر چادرهایشان با کیک و شمع روشن و چاقو برای بریدن کیک آماده بودند تا من لب تر کنم، همه آماده خدمت بودند. چقدر آدم احساس غرور می کند در چنین کشوری زندگی می کند که برای ارسال یک دعوتنامه ساده، پذیرای این همه مهمان ناخوانده باشد.
واقعا که پذیرایی عالی بود.آنقدر عالی که آدم وقتی چشمش به انواع و اقسام خوراکی ها می افتاد سیر می شد. از هر نوع نوشیدنی و خوراکی که می خواستی آماده بود. باتوم، گاز اشک آور، زنجیر، پنجه بوکس، چاقو، کارد، دشنه، اسلحه های شلیک گاز اشک آور، اسلحه های جدیدی که از چین برای تولد من وارد شده بود تا سورپرایزم کنند، اسلحه ای که توپ پلاستکی شلیک می کند و فقط در محدوده پا اثر گذار است، پا را بی حس می کند تا کمی آرام بگیری، دست از رقصیدن و پایکوبی برداری و کمی استراحت کنی تا دچارعارضه قلبی نشوی.
دلم می خواست از این همه خدمت گریه کنم که آن هم برادران این ماموریت خطیر را به جان خریدند و برای اینکه به خودم فشار نیاورم و خسته نشوم برای اشک ریختن از گاز اشک آور استفاده کردند، دیگر چه باید می کردند که من را راضی نگه دارند، تا غر نزنم، گله نکنم، سرکوفت بی مسئولیتی بعضی کارگزاران را به دولت و رهبر،  نیروهای حافظ امنیت نزنم.  همه جور محافظت از من به گردن آنها بود. نگران سلامتی من بودند که بعد از مراسم تولد جو گیر نشوم و در حین مراسم آنقدر شیطنت کنم که بعد کارم به بیمارستان بکشد.
من یک نفر که واقعا از این برداران مقتدر راضی هستم. این همه تیزهوشی، این همه ذکاوت، این همه گوش بفرمان بودن، اینطور صادقانه حفاظت کردن، کجای دنیا شما چنین برادران و خواهران مسئولی دیده اید؟ این خواهران ، این خواهران نمی دانید چطور با گشاده رویی برای تولدم گلهای زرد نرگس را به من هدیه می دادند. مانده ام با این همه نرگس که رنگ زرد دارد چه کنم؟
چه کسی گفته زرد رنگ نفرت است؟ من که دیروز فقط عشق تحویل گرفتم.عشق همراه با نگاههای معنی دار، که واقعا می توانستی معنای کلمات را از نگاهشان بخوانی، کلماتی گهربار و چنین گرانبها، هرزه بس کن، برو خانه ات، مگر تو خانه و زندگی نداری دم عیدی، مگر نظافت نداری، من هم باید بروم ، هزار جور کار سرم ریخته، بچه ام رو گاز است، خانه تکانی دارم، کارگر دارم، باید بروم خرید، صدهزار تومن پول داده ای برای امروز که محافظت ترا عهده دار شوم فکر می کنی شق الاقمر کرده ای، گورت را گم کن زودتر برگرد و جشن را تمام کن، هرزه ولگرد، مجعول، بی نام و نشان، فکر می کنی آدمی ، چند کلاس بیشتر از من درس خوانده ای، فکر می کنی خیلی امروزی هستی کاکلت را طلایی کرده ای تا در تولد صد سالگیت بدرخشی؟ گورت را گم کن اگر نری مجبورم با این(باتومی که از زیر چادرش به من نشان داده بود) از تو بقیه همسن و سالتان که امروزصدساله شده اید پذیرایی کنم.
 بیچاره حق داشت، این تولد صد سالگی من هم بلای جانشان شده بود، دم عیدی کلی کار داشت، وقت سلمونیش رو از دست می داد، وقت رسیدگی به شوهرش، کدام یکی خدا می داند، واقعا با حذف یارانه ها و گرانی سرسام آور من برای داشتن بادیگارد در جشن صد سالگیم 100هزارتومن ناقابل بهش اجرت داده بودم. انتظار داشتم حتی خانه ام را هم برایم در هم بریزد و از آنجا با پیدا کردن وسایلی که بر اثر حواس پرتی در خانه گم و گور شده بود، در کمال دقت و نهایت صبر و حوصله آنها را یافته، مرا به هتل 10ستاره اوین بفرستد تا در آنجا در کنار بقیه دوستان که چند سالی برای استراحت و پرهیز از هوای بد تهران، دوری از خانواده خود در آنجا اقامت دارند، بعنوان کادوی تولد، من هم چند وقتی را آنجا استراحت کنم.چه انتظاراتی داریم ما زنها!
یادم رفت برایتان از کیک و طراحی آن بگویم..
چه کیک بزرگ و زیبایی بود.. به انداز آب نمای پارک لاله . دور تا دور کیک فرزندان اسلام را کاشته بودند با انواع و اقسام وسایل نوازش تا دست در دست هم دهند و میهن خویش را از این که هست بدتر کنند. خواهران زینب را پشت سر برادران حسین نگه داشته بودند تا خدای ناکرده تحریک نشوند و نیاز به غسل نداشته باشند و آب استخری که در کیکم تعبیه شده بود را نجس نکنند و در دستان خواهران زینب گل نرگس زرد نشانده بودند. به نظر شما رنگ سیاه چادر با رنگ زرد گل نرگس تناسب دارد؟ دیزاینر این کیک هر کس بود واقعا تمام سلیقه اش را بکار برده تا کم و کاستی در رنگ و محتوا و مزه کیک به وجود نیاید..
من که در روز تولد صد سالگیم سعادت نداشتم از کیک و دیگر خوراکیهای این روز استفاده کنم، خوش بحال همه آنهایی که طعم و مزه کیک و دیگر خوردنیها را چشیدند. خوشا بحال آنها که توانستند بدون دغدغه به هتل 10ستاره اوین بروند برای استراحت ، آنجا می توانند به بقیه دوستانی که مراسم صدمین سالگرد تولد من را جشن گرفتند خبر برگزاری جشن با شکوه را بدهند.
امروز که یک روز از تولد صد سالگیم گذشته تصمیم گرفتم جشن 4شنبه سوری را هم با شرکت برادران و خواهران بسیج، لباس شخصی، نیروی مقتدر انتظامی برگزار کنم و اینبار تصمیم دارم دعوتنامه را گسترده تر بفرستم تا مهمانهای ناخوانده بیشتری به محل انتخاب آخرین 4شنبه سال بیایند و زردی مرا بگیرندو مواظب باشند از روی آتش نپرم که سرخیم را از دست بدهم .
به نظر شما چطور است دوستان؟
آیا حاضرید شما هم در جشن 4شنبه آخر سال شرکت کنید؟
هر چند که به گفته علمای مذهبی 4شنبه سوری حماقت است ولی خوب من تصمیم دارم این حماقت را انجام بدهم تا بار دیگر در آخرین روزهای سال 89 با دیدن برادران و خواهران نازنین ناخوانده به استقبال سال 90 بروم.
شما چطور دوست عزیز؟
شما هم موافقید؟

0

فراخوان مادران آتش به جان حکومت زد

تو را چه سود
فخر به فلک بر فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرینت می کند
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاهپوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند
(شاملو)

فراخوان به تجمع روز 17 اسفند (8مارس) از سوی حامیان مادران پارک لاله در ایران در حالی منتشر شد و عرصه تمامی رسانه ها را در نوردید، که سبزها پس از دستگیری رهبران شان سه شنبه های هر هفته را سه شنبه های اعتراض نامیده و اعلام کرده بودند، تا به طرز نه چندان غیر قابل انتظاری، روز جهانی زن و مطالبات زنان ایران را آرام و بی صدا از گردونه توجهات دور سازند. حکومت از این اتفاق بسی خوشحال و راضی بود چرا که عدم حضور زنان و عدم پاسخگویی به خواست های زنان که نیمی از جامعه را تشکیل داده و تاثیرگذاری بسیاری بر حرکت های اجتماعی دارند نه تنها از سوی حکومت، بل که از سوی معترضین به آن نیز مشاهده می شد. زنان و مادران که طی تمام این سال ها از پیگیرترین معترضین و برابری خواهان بودند به هر نحوی که حذف شوند، چه از سوی حکومت و چه از سوی مدعیان اپوزیسیون، چرخه مردسالارانه را در جامعه تقویت کرده و از این راه یکی از بزرگترین نقطه های اتکای جنبش مردمی را از گفتمان حذف کرده و باقی را راحت تر می تواند سرکوب کند. 
از ابتدا اما مشخص بود، زنان و مادرانی که برای برابری و خواسته های مدنی همیشه به شکل مستقل و فارغ از چارچوب های سیاسی پررنگ در جامعه ایستاده و مبارزه کرده اند خود را وابسته به دیگران نخواهند دید و بی شک ادامه این مبارزه بلند مدت را نیز وابسته به تایید یا اجازه دیگران نمی دانند. در چنین شرایطی بود که فراخوان به تجمع در تهران از سوی حامیان مادران پارک لاله، بار دیگر چهره مستقل این مبارزه را به نمایش گذاشته و آتش به جان حکومت زد تا امروز هفده اسنفدماه 1389 تمام مزدوران و نیروهای بی جیره و مواجبش را به سوی مکان اعلام شده گسیل کند تا تعداد اندکی زنان میان سال و کهن سال را سرکوب کند و مانع از تجمع آنان گردد. این به راستی حقیقتی ست که حکومت ایران از دامنه تاثیرات و مبارزات مادران سی و دو سال اخیر وحشتی سترگ دارد. 
مادران، زنان و تمام خانواده هایی که فرزند، برادر، خواهر، همسر، شوهر خود را در مبارزات علیه دیکتاتوری حکومت از دست داده اند و در واقع به دست حکومت کشته شده اند، یکی از مهم ترین قشرهایی هستند که حکومت ایران هیچ گونه پاسخ به سزایی برای شان نداشته و نخواهد داشت مگر در دادگاه های مردمی و علنی ، از سوی دیگر اینان نیز نه دست از مبارزه خواهند کشید و نه پای به میدان محاصره از سوی حکومت خواهند نهاد.
مبارزات مادران پارک لاله نه تنها نشان از خشم و انتقام شخصی و مستقیم ندارد بل که امروز به شیوه ای مدنی و با خواسته هایی فراگیر در میان معترضین شهره عام و خاص است. 
- لغو کلیه احکام اعدام، شکنجه و سنگسار و حذف کلی این احکام از قوانین کشور 
- آزادی بی قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی اعم از زن و مرد 
- محاکمه آمران و عاملان کشتار مردم و معترضین سی ودوسال اخیر در دادگاه های مردمی 
حامیان مادران پارک لاله در ایران در فراخوان تجمع شان به مناسبت روز جهانی زن می نویسند:
"زنان مبارزی که برای دزدیده شدن انقلاب دوش به دوش مردان در میدان مبارزه و زندان و چوبه های دار یک لحظه آرمانهای انسانی خود را فراموش نکرده اند و همچنان مقاوم برای رسیدن خواستهای خود ایستاده اند. در این میان باید از زنانی نام برد که در بدترین شرایطی سیاسی کشور و در خفقان آشکار حکومتی بصورت هماهنگ مادران خاوران، کمپین یک ملیون امضاء و جامعه فمنیستی زنان و مادران صلح رابه وجود آورده اند. بعد از انتخابات و با کشتارهای وسیع خیابانی و دستگیرهای مفرط و اعترافهای رسانه ای دروغین، مادرانی در پارک لاله بصورت خودجوش با داشتن یک هدف مشخص در کنار هم جمع شده و خواسته هایشان را به آرامی و با در دست داشتن عکس عزیزانشان و با روشن کردن شمع و بازگو کردن شعارهای مسالمت آمیز و خواندن سرود ای ایران و یار دبستانی بار دیگربه گوش جهانیان رساندند. در پاسخ این فریاد عدالتخواهی ، جز توهین، دستگیری، زندان، بی حرمتی، کشتار در خیابان هیچ کرامتی از سوی مسئولان کشور که بطور مداوم از حرمت و شان و مقام زن می گوید ندیدند.
در طول یکسال و نیم اخیر با کشته شدن نداها، ترانه، و اعدام زهرا بهرامی جواب عدالتخواهی و آزادیخواهی و احقاق حقوق داده شد.در همین زمان با دستگیری بیش از هزاران تن از زنان کشور، زیر بازجویی های سخت و طاقت فرسا و توهین آمیز در روزهای بزرگداشت زنان از آنها قدردانی شد."
آری قدردانی از مبارزات زنان برای برابری و آزادی و خواسته های مادرانه و فراگیرشان در ایران، حذف روز جهانی زن از تقویم مبارزات توسط مدعیان سردمداری جنبش و سرکوب و دستگیری و آرایش نظامی در مقابل خواسته مدنی از سوی حکومت است.
از همین روست که مادران پارک لاله ضمن همراهی با جنبش های مردمی، بر استقلال خود از تمام احزاب و گروه ها در تمام بیانیه ها و مواضع پای می فشارد و از سوی دیگر ضمن اینکه اپوزیسیون دنبال برچسب زدن و رنگ کردن این جنبش مستقل در راستای اهداف سیاسی خود است، حکومت نیزضمن حمله به تجمعات و دستگیری و زندان، قصد دارد به همین روش با برچسب های کمونیست، مجاهد، سلطنت طلب و ...  این همگرایی را سرکوب کرده و حتا اگر نچسبید به زشت ترین کلمات، چون فاحشه های سیاسی و زنان خیابانی بیالاید. 
مردم ایران اما مقاومت های مادران داغدار ایران و خواسته هایشان را ارج نهاده و ضمن همراهی با فراخوان آن ها امروز هفده اسفند بار دیگر مهر تاییدی بر حقانیت این خواسته ها زدند. در گزارشاتی که از شرکت کنندگان در تجمعات این روز به  عنوان شاهد عینی، به سایت مادران پارک لاله ایران رسیده است و در زیر نمونه ای از آن می آید حاکی از حقانیت این موضوع است.

"من درمسیرهای میدان ونک ساعت 5.15 دقیقه میدان ونک بودم وردم درپیاده رو راه میرفتم و ماموران ایستاده بودند.به طرف ولیعصر آمدیم سر توانیر پرنیرو بود ماموران زن هم گذاشته بودن. سر تخت طاوس هم نیرو زیاد بود.از سر فاطمی تا میدان ولیعصر خبری نبود و فقط خبرچین ها تک و توک ایستاده بودند و مردم هم خرید می کردند و در میدان ولیعصر نیروی نظامی و لباس شخصی  زیاد بود و اجازه نمیدادند کسی توقف کند وبه زور مردم را سوار اتوبوس میکردند.به طرف کارگر رفتم باماشین تا سر16 آذر و بعلت ترافیک پیاده شدم و به طرف میدان انقلاب رفتم سر 12 فروردین درگیری کوچکی شد. نیرو درا نقلاب هم زیاد بود بطرف امیرآباد رفتم ساعت 7 بود مردم راه میرفتند ونیروها حتی اجازه نمیدادند درایستگاهها کسی سوارماشین شود شلوغ شد وگازاشک آور زدند مردم روزنامه آتش زدند وماموران عصبانی با باتوم به کرکره مغازه ها می کوبیدند و رعب و وحشت ایجاد می کردند واز مغازه دارها میخواستند که تعطیل کنند. جلوی پارک لاله قیامت بود فکرکنم یک ارتش را آنجاپ یاده کرده بودندمن هم دراتوبوس برای خانم هاصحبت کردم وتوضیح دادم که بخاطر بیانیه مادران عزادارا ینجا اینقدر نیرو پیاده کردند خانم مسنی که با عصا راه میرفت از یوسف آباد آمده بود می گفت وقتی که من بیرون میایم اینها می خواهند جلوی جوانها را بگیرند؟ و منهم کلی راجع به مادران صحبت کردم."

0 comments

اعلام تجمع 17 اسفند در تهران

صد سال قبل همراه با اعتراض های زنان و نام گرفتن 8 مارس در تاریخ به نام روز زن، هر ساله این مراسم در دنیا برگزار میشود ولی در ایران همواره تحت تدابیر امنیتی و با بگیر و ببند زنان و حامیان همراه بوده است. تنها در چند سال اول انقلاب زنان آزادنه و بدون خشونت های دولتی در ایران توانستند این روز را گرامی بدارند و خواست هایشان را اعلام کنند که هرگز هم به خواستهای آنان نه در مورد مسائل سیاسی کشور نه در مورد حقوق اجتماعیشان توجه نشد.
تاریخ گواه است که  زنان در همه دنیا حداقل گردانندگان جامعه کوچکی به نام خانواده بوده اند و توانسته اند از این جامعه کوچک انسانهای بزرگی را تربیت کنند که دنیا را بسازند و دنیا را به شکل متمدن امروزی به نسل های بعدی واگذارند.
زنان که منبع و سرچشمه مهر و عطوفت و لطافت و شادی و سرزندگی در جوامع هستند و معروف به موجوداتی که نه ماه باری را با صبر و حوصله با خود حمل می کنند و بعد از آن از شیره جان خود برای حفظ بار نه ماه خویش دریغ نمی کنند. همه توان و هستی خود را به پای نهال در بطن خود می ریزند و با همه مهر و عطوفتی که دارند وقتی به حقوق شان و جامعه انسانی که در آن زندگی می کنند تجاوز می شود همه آن مهر تبدیل به خشم می شود .
در طول تاریخ ایران نیز زنان بسیاری داشته ایم که با چنگ و دندان و با قلم و هنر خود همیشه حق ستان خود و دیگر زنان جامعه بوده اند.
در طول 80سال گذشته با همه بی حرمتی و ستمی که بر زنان ایران رفته ولی آنها هرگز از پای ننشستند و در میادین علم و هنر و ورزش و سیاست و مبارزه همیشه در صف اول ایستاده اند و تا پیروزی و رسیدن به حقوق اولیه خود و جامعه انسانی خود همچنان تحت هر شرایطی به مبارزه ادامه داده اند. در سالهای انقلاب زنان در همه عرصه ها دوش به دوش مردان دیده شده اند.
زنان مبارزی که برای دزدیده شدن انقلاب دوش به دوش مردان در میدان مبارزه و زندان و چوبه های دار یک لحظه آرمانهای انسانی خود را فراموش نکرده اند و همچنان مقاوم برای رسیدن خواستهای خود ایستاده اند. در این میان باید از زنانی نام برد که در بدترین شرایطی سیاسی کشور و در خفقان آشکار حکومتی بصورت هماهنگ مادران خاوران، کمپین یک ملیون امضاء و جامعه فمنیستی زنان و مادران صلح رابه وجود آورده اند. بعد از انتخابات و با کشتارهای وسیع خیابانی و دستگیرهای مفرط و اعترافهای رسانه ای دروغین، مادرانی در پارک لاله بصورت خودجوش با داشتن یک هدف مشخص در کنار هم جمع شده و خواسته هایشان را به آرامی و با در دست داشتن عکس عزیزانشان و با روشن کردن شمع و بازگو کردن شعارهای مسالمت آمیز و خواندن سرود ای ایران و یار دبستانی بار دیگربه گوش جهانیان رساندند. در پاسخ این فریاد عدالتخواهی ، جز توهین، دستگیری، زندان، بی حرمتی، کشتار در خیابان هیچ کرامتی از سوی مسئولان کشور که بطور مداوم از حرمت و شان و مقام زن می گوید ندیدند.
در طول یکسال و نیم اخیر با کشته شدن نداها، ترانه، و اعدام زهرا بهرامی جواب عدالتخواهی و آزادیخواهی و احقاق حقوق داده شد.در همین زمان با دستگیری بیش از هزاران تن از زنان کشور، زیر بازجویی های سخت و طاقت فرسا و توهین آمیز در روزهای بزرگداشت زنان از آنها قدردانی شد.
در این راستا زنانی که بعنوان مادران داغدار 32سال اخیر در پارک لاله بصورت خودجوش گردهم می آمدند تا مرهمی بر دل سوخته مادران، همسران، دختران، خواهران عزیز از دست رفته باشند بارها مورد حمله و توهین و ضرب و شتم دولتی قرار گرفتند. دوبار دستگیری گسترده داشتند. در تاریخ های  14آذر 88 و 17 دی 88 که با فرستادن زنان فهیم تهرانی به کمیته وزرا و گرفتن تعهد و وثیقه آزاد شدند.
از تاریخ 18بهمن 88 دستگیری حامیان مادران پارک لاله بصورت شبانه و یورش به منازل برای ایجاد ترس و ارعاب شروع شد.
حامیان خانم ها ام البنین ابراهیمی و ژیلا مکوندی، لیلا سیف الهی، الهام احسنی در اولین بازداشت گروهی دستگیر و به بند 209 اوین فرستاده شده و به مدت 35تا 40 روز در بازداشت بودند و تحت بازجویی شدید و شکنجه های روحی و روانی.
در تاریخ 17مهر 89 خانم ها اکرم نقابی مادر سعید زینالی که از سال 78 مفقود گشته و ژیلا طرمسی مادر حسام طرمسی که بعد از انتخابات دستگیر و به مدت 9 ماه در زندان بوده دستگیر و به مدت 75روز در زندان و تحت آزار و اذیت و شکنجه های روحی و سلول انفرادی بوده اند و با سپردن وثیقه های سنگین آزاد شدند.
در تاریخ 14آذر خانم حکیمه شکری که برای تولد امیر ارشد تاجمیرزاده به بهشت زهرا رفته بود همراه با خانم ندا مستقیمی و پدر جان باخته رمضانی و به همراه تعداد زیادی از مادران که مادر سهراب اعرابی هم در میان بازداشتی ها بوده بازداشت و خانم ندا مستقیمی بعد از یک ماه و خانم حکیمه شکری بعد از 4ماه که دو ماه آن را در انفرادی بسر برده با سپردن سنگین ترین وثیقه و طولانی ترین بازداشت، قهرمان حامیان مادران لاله شناخته شده که دیگر حامیان برای رفتن به بهشت زهرا هم باید محاکمه شوند.
این مختصری از شرح حال مادرانی ست که بصورت خودجوش برای کم کردن درد و آلام مادران داغدیده همت گماشته اند و حاکمیت بدین صورت از آنها تقدیر و قدرانی کرده و آن ها را مجاهد، سلطنت طلب، کمونیست، زنان خیابانی، فاحشه های سیاسی و القاب دیگری که بیشتر به شان و منزلت خودشان میاید نه زن آزادیخواه ایران خطاب کرده است.
از همین روی باز زنان و مادران و حامیانشان از حرکتهای اعتراضی خود دست نکشیده و خواستار آزادی کلیه زندانیها و موکدا زنان آزادیخواه و همه زنانی هستند که در زندانها بسر می برند چرا که حاکمیت غلط و نادرست باعث ایجاد زندان می شود و در این راستا زنانی که بدهی مالی سنگین دارند نیز کم نیستند.
زنانی که مجبور به گرداندن چرخ زندگی سخت خود بوده اند و تحت فشار مالی پایشان به زندان باز شده است.چرا که جرم ساز و مجازات کننده یکی هستند.

از همین روی ما مادران داغدار و حامیان آنها در روز 8مارس برابر با 17اسفند همراه و همدوش با همه زنان جامعه خود اعتراضات آرام و مدنی خود را برگزار خواهیم کرد و این روز را همراه با دیگر زنان جهان گرامی خواهیم داشت.

در انتها ما حامیان مادران پارک لاله در داخل کشور باز هم می گوییم : نه حزبیم، نه دسته ایم، نه گروهیم، نه تشکیلات بلکه ما مادران و زنان خودجوشی هستیم که بعد از وقایع انتخابات در کنار دیگران خانواده های داغدارمرهمی بر دل داغدارشان می باشیم.
باشد که راهمان پر رهرو باد

لحظه دیدارمان در 17اسفند
ساعت 4 بعد از ظهر
خیابان فاطمی، چهارراه امیرآباد
این مکان نزدیک به پارک لاله است که مادران در سال 88 حدود 7ماه برای رسیدن به خواسته هایشان دور هم جمع می شدند
حامیان مادران پارک لاله- ایران

0