2011 05:56:00 AM
دیروز 22 خرداد90 ساعت 6 عصر در میدان ونک بودم. وقتی جمعیت حاضر در میدان را دیدم که علیرغم وجود انواع و اقسام نیروهای سرسپرده حکومتی آمده بودند تا یک بار دیگر مخالفت خود را با حاکمیت تاکید کنند قلبم مالامال از شادی و امیدم صد چندان شد.
جمعیت با بی اعتنایی کامل از کنار خشونت طلبان می گذشت. وقتی مردم چشم در چشم بهم می نگریستند برق شادی را در چشمان یکدگر می دیدند و لبخند بر لبانشان می گذشت. آن ها با لبخند ساندیس خور های سال قبل را که اینک سن ایچ می خوردند مینگریستند. گویی صدای مشترکی از دل تمامی مردم به گوش می رسید: دیدید برخلاف تمام توحشی که نشان ما دادید آمدیم. شما نتوانستید ما را ساکت و خانه نشین کنید. ما از شما خشونت پروران بیزاریم. ما به دنبال آزادی هستیم و تا دست یافتن به آن از پای نمی نشینیم ممکن است با اعمال وحشیانه و ضد انسانی و غیر اخلاقی تان حرکت ما را کند نمائید ولی هرگز نتوانید این موج پوینده را بخشکانید.
دیروز چهره های آشنایی را دیدم یکی از آنان دوستی بود که مدتی در زندان زورگویان اسیر و تازه آزاد شده بود و حال با تعداد زیادی از افراد خانواده به وعده گاه آمده بود تا ثابت کند، هر قدر ما را سرکوب کنید ما را قویتر و در عزم خود راسخ تر خواهید یافت.
ما کسانی هستیم که در این سی و سه سال از بسیاری از حقوق حقه خود محروم شده ایم و به روش های مختلف ما را سرکوب کرده و در هم شکسته اید، پس ما را از چه میترسانید.
ما چیزی نداریم که از دست دهیم به جز انسانیتی که اجازه نمی دهد تا رفتاروقیحانه و ددمنشانه تان را به همانگونه پاسخ دهیم. ما تنها گمشده ای داریم که تا به آن نرسیم از پا نخواهیم نشست و این گمشده همانا آزادی است
جمعیت با بی اعتنایی کامل از کنار خشونت طلبان می گذشت. وقتی مردم چشم در چشم بهم می نگریستند برق شادی را در چشمان یکدگر می دیدند و لبخند بر لبانشان می گذشت. آن ها با لبخند ساندیس خور های سال قبل را که اینک سن ایچ می خوردند مینگریستند. گویی صدای مشترکی از دل تمامی مردم به گوش می رسید: دیدید برخلاف تمام توحشی که نشان ما دادید آمدیم. شما نتوانستید ما را ساکت و خانه نشین کنید. ما از شما خشونت پروران بیزاریم. ما به دنبال آزادی هستیم و تا دست یافتن به آن از پای نمی نشینیم ممکن است با اعمال وحشیانه و ضد انسانی و غیر اخلاقی تان حرکت ما را کند نمائید ولی هرگز نتوانید این موج پوینده را بخشکانید.
دیروز چهره های آشنایی را دیدم یکی از آنان دوستی بود که مدتی در زندان زورگویان اسیر و تازه آزاد شده بود و حال با تعداد زیادی از افراد خانواده به وعده گاه آمده بود تا ثابت کند، هر قدر ما را سرکوب کنید ما را قویتر و در عزم خود راسخ تر خواهید یافت.
ما کسانی هستیم که در این سی و سه سال از بسیاری از حقوق حقه خود محروم شده ایم و به روش های مختلف ما را سرکوب کرده و در هم شکسته اید، پس ما را از چه میترسانید.
ما چیزی نداریم که از دست دهیم به جز انسانیتی که اجازه نمی دهد تا رفتاروقیحانه و ددمنشانه تان را به همانگونه پاسخ دهیم. ما تنها گمشده ای داریم که تا به آن نرسیم از پا نخواهیم نشست و این گمشده همانا آزادی است