صفحات

دیباچه

مادران پارک لاله/اسلو(حامیان مادران عزادار ایران/اسلو)در تاریخ سوم بهمن 1388 در اسلو برای حمایت و همراهی با مادران ایرانی شکل گرفت و تا امروز با همه ی فراز و فرودهای خود و تا روز تحقق خواست مادران پارک لاله در ایران ادامه خواهد یافت

باز هم خرداد (از این بیداد، می زنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد

خرداد هم برای من، درست مثل بهمن ماه یادآور آرزوهای از دست رفته است. به نظر می رسد که در این کشور همیشه تاریخ تکرار می شود . تا مردم کمی احساس آزادی می کنند و حرف خود را می زنند، متاسفانه به شدت سرکوب می شوند.
از 22 بهمن سال 57 چیزی نگذشته بود که با دوستم در پیاده رو می رفتیم که صدای شلیک هوایی ما را متوجه کرد، دیدیم که دو نفر مسلح دختری را که روی دیوار شعار می نوشت مورد خطاب قرار داده بودند و سوال و جواب می کردند که چرا چون آنان فکر نمی کند ما به آنها رسیدیم و جویا شدیم و اعتراض کردیم البته آن زمان چون هنوز قدرت کامل را نداشتند کوتاه آمدند.
زمانی نگذشت که شروع به قلع و قمع دگراندیشان کردند. انقلاب فرهنگی، اخراج و زندان و شکنجه، اعدام . . . چند صباحی نگذشت که شادی از کشور پر کشید، ما شاهد بودیم که چگونه شور و نشاط و سرزندگی مردم به درد و آه تبدیل شد. چگونه زندانها دوباره پر از منتقدان به تمامیت طلبی و ارتجاع شد. چگونه قبرستان ها پر از اجساد مبارزان و انسان دوستان واقعی شد. چگونه مادران دوباره در عزای فرزندان خود نشستند. چگونه ثروت مملکت به تاراج رفت . چگونه غم جای خود را به شادی داد.
ولی با این همه باز انگار می خواستم خودم را فریب دهم و به قول معروف نیمه پر لیوان را ببینم . وقتی شادی و نشاط جوانان را در خیابان ها دیدم بی اختیار در کنارشان قرار گرفتم و خواستم که با آنان آزادی را فریاد بزنم ولی باز انگار نمی خواستم باور کنم که در این کشور جنایت تمامی ندارد. متاسفانه شادی مردم زمانی طول نکشید، زمانی کوتاه مردم شاد بودند. کودکان، جوانان و افراد مسن همه با هم با لباس های رنگارنگ در خیابان ها جولان می دادند. همه می خندیدند . با هم به مجادله می پرداختند، با رقص می خواستند همدیگر را از رو ببرند. خلاصه فضای سرشار از عشق و زندگی بود تا اینکه کودتای 22 خرداد سال 88 اتفاق افتاد.
وقتی یاد شادی بی ریای آن جوانان می افتم نمی توانم جلوی اشکهایم را بگیرم. هنوز بغضی را که از آن روزها در گلویم پدیدار شده نتوانسته ام فرو دهم. بعد از خبر تقلب در انتخابات دیگر ساعتی نبود که خبر جنایت و تجاوز وحشیگری اوباشان را نمی شنیدی. اکنون دو سال از آن جریانات می گذرد و هر لحظه بیشتر اوباشان در این کشور قدرتشان بیشتر می شود و در حال ترکتازی هستند. هر روز خبری دهشتناک تر می شنوی. خبری که با هر کدامش می توان فیلمی بسیار غمناک ساخت. باور نکردنی است هر لحظه اتفاقات بدتری به گوشمان می رسد. انگار تمامی ندارد. انگار غم و غصه ی مردم این مرز و بوم تمامی ندارد.

یکی از مادران پارک لاله